پایگاه اطلاع رسانی طایفه شنبه زهی

هدف جمع اوری شجره نامه طایفه ها بلوچ و تاریخچه بلوچستان سیستان توابع قوانین جمهوری اسلامی ایران

قوم بلوچ طایفه شهلی بر

 در اصل شاه ولی بر میباشد که با حذف دو حرف الف و واو (ا . و ) به شهلی بر تغییر یافته است شاه ولی بر برگرفته از اسم شاه نعمت الله ولی میباشد ایشون از نوادگان پیامبر میباشد و در عرفان نیز شهرت فراوانی دارند.به همین خاطر است که به طایفه شهلی بر  سید زاده میگویند و از نوادگان پیامبر میباشند.


طایفه شهلی بر یکی از طوایف بزرگ بلوچستان میباشد که بیشتر انها در دو شهرستان ایرانشهر و خاش زندگی میکنند .


طایفه شهلی بر چندین تیره دارد که برخی از انها عبارتند از میرخان زهی ـ زرک زهی ـ موحمد زهی ـ مالوم زهی و عاشور زهی -سبحان زهی-یادگار زهی.


در مورد شاه نعمت الله ولی


نعمت‌الله ولی


شاه نعمت‌الله ولی (نام کامل: سیدنورالدین‌شاه‌نعمت‌الله ولی) (۷۳۰، ۷۳۱ ــ ۸۳۲، ۸۳۴) ، شاعر عارف ایرانی بود.

از اقطاب و عرفای سدهٔ هشتم و نهم هجری است که طریقتی جدید در تصوف را ایجاد کرد و پیروان سایر طریقت‌ها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد.


تولد و مرگ


شاه نعمت‌الله فرزند میر عبدالله ولی از جمله شعرای تصوف ایران و قطب دراویش نعمت اللهی است . وی معروف به سید نورالدین شاه نعمت الله ولی است که بقول اسد الدین نصر الله در روز پنجشنبه بیست دوم رجب سنه ۷۳۰ هجری در کوهبنان کرمان تولد یافته


تولد شاه نعمت الله را برخی از قول امیر خلیل اله نوهٔ آن جناب ، روز چهارشنبه چهار دهم ربیع الأول ۷۳۱ هجری قمری در شهر حلب (از بلاد سوریه فعلی) و


برخی دیگر پنجشنبه بیست و دوم رجب ۷۳۰ در قصبهٔ کوه بنان کرمان ذکر کرده‌اند.


ولادت او را برخی در شهر حلب عنوان کرده‌اند و عده‌ای از مورخین نیز ایشان را متولد کوه بنان در کرمان می‌دانند.


بر اساس برخی منابع دیگر سید نورالدین نعمت الله، مشهور به شاه نعمت الله ولی ، در سال ۷۳۱/۱۳۳۱از پدری عرب میر عبدالله و مادری ایرانی در حلب به دنیا آمده.


پدر وی میرعبدالله از بزرگان عرب بوده‌است . نسبت أو با نوزده نسل به حضرت رسول أکرم می‌رسد.


بیت شاه


ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیمصد درد را بگوشهٔ چشمی دوا کنیمیکی از شعرهای زیبای شاه نعمت الله ولی این شعر است که:


هرچند که از روی کریمان خجلیمشک نیست که پرورده این آب و گلیمدر روی زمین نیست چو ماهان جائیماهان دل عالم است و ما اهل دلیمگاهی کلمه ماهان در این بین جای خود را به کرمان هم داده است. سید نورالدین نعمت الله بن محمد بن کمال الدین یحیی کوه بنانی کرمانی به سال ۷۳۱ هجری قمری متولد و در سال ۸۳۲ (به روایتی ۸۳۴) در ماهان کرمان وفات یافت.


درباره مدت زندگانی شاه نعمت الله ولی ۱۰۴ سال ذکر شده‌است و خود شاعر (شاه نعمت الله ولی) تا ۹۷ ساگلی خود را بیان داشته‌است:


نود هفت سال عمر خوشیبنده را داد حی پایندهورود به تصوف


او در ۵ سالگی با تصوف و عرفان آشنا شد. چون پدرش میر عبدالله، شاه نعمت الله را به مجالس صوفیه می‌برد. شهر حلب در آن زمان مرکز مکتب وحدت وجودی ابن عربی بود. شاه نعمت الله از این فرصت استفاده کرده و در حلب در خدمت محی‌الدین ابن عربی قرار گرفت و از مکتب و عرفان او بهره برد. شاه نعمت‌الله برای پیشرفت در علوم و افزایش علوم دینی در خود به شیراز سفر کرد. شهر شیراز در آن زمان از مراکز اصلی دروس فقه و مذاهب سنّی بود. در این صورت شاه نعمت‌الله برای یافتن مرشد و مراد خود به این سو و آن سو و در خدمت شیوخ و مشایخ زیادی قدم برداشت.


شاه نعمت‌الله علوم مقدماتی را نزد شیخ رکن‌الدین شیرازی تحصیل کرده و علم بلاغت را خدمت شیخ شمس الدین مکی و حکمت را نزد سید جلال الدین خوارزمی و اصول و فقه را نزد قاضی عضدالدین ایجی آموخت و چون علوم ظاهری طبع اورا قانع نمی‌کرد سال‌ها به ریاضت و تصفیه و تزکیه باطن مشغول گردید و در پی مراد به سیر و سفر پرداخت تا عاقبت به مکه مشرف شد و از دست شیخ عبدالله یافعی یکی از عرفای عصر خویش خرقه پوشید و به مراد خویش نایل آمد و دست ارادت بدو داد، چنانکه در اشعادر خود که از او یاد کرده‌است:


شیخ ما در حرم مرحقطب وقت و یگانه عالمز دمش مرده می‌شدی زندهنفسش همچو عیسی مریمنعمت الله مرید حصرت اوستشیخ عبدالله‌است او فافهمشاه نعمت الله، به سیر و سفر در ممالک مصر و حجاز و ترکستان و ایران پرداخت و به نشر عرفان وتصوف همت گمارد. او بیست و چهار ساله (۲۴) بود که در مکه با شیخ عفیف الدین یافعی دیدار کرد. شیخ یافعی از عرفای بزرگ و با عظمت آن دوران به شمار می‌آمد. شیخ یافعی به سلسله‌های طریقت شاذلیه و قادریه متصل می‌شد.شاه نعمت‌الله هفت سال را با شیخ عارف سپری کرد و از او علوم و دانش‌های معنوی زیادی آموخت. شاه نعمت‌الله بعد از آن به مصر رفت و در آنجا به سوی جهان فرهنگ ایرانی روی آورد و مابقی عمر خود را در آنجا به سر برد. وی در بازگشت به ایران پس از ازدواج با نوه دختری میر حسینی هروی، بسوی کوه بنان کرمان عزیمت کرد و در آنجا به ریاضت طویل المدتی پرداخت که مکان مورد نظر بنام تخت امیر معروف است. در طول این مدت، افراد بسیاری در نزد او به تحصیل علوم و معارف صوفیه پرداختند واز محضر ایشان کسب فیض نمودند. سلسله نعمت اللهی، منسوب به شاه نعمت الله ولی از عرفای بزرگ ایران و اسلام است.


شاه نعمت الله در طریقهٔ تصوف موسس سلسلهٔ مشهور نعمت‌اللهی است و در راه طریقت و سیر و سلوک مقامی بلند داشته‌است. شاه نعمت الله ولی دارای دیوانی است که متشمل بر قصاید و غزلیات و ترجیعات و مثنویات و قطعات و دوبیتی‌ها ورباعیات است.


از مطالعه دیوان شاه نعمت الله ولی می‌توان گفت که حافظ به اشعار شاه نظر داشته و غزل مطلع فوق شاه نعمت الله را اینگون جواب می‌دهد:


آنانکه خاک را به‌نظر کیمیا کنندآیا بود که گوشه چشمی بما کنندتأکید بر حضور در اجتماع


از جمله توصیه‌ها و سفارشات شاه نعمت‌الله ولی به مریدان خود این بود که برای تصفیه دل و تزکیه نفس باید در خدمت خلق باشید و در خدمت به مردم کوتاهی نکنید و در اجتماع حاضر باشید. از همین نکته می‌توان استنتاج کرد نعمت‌الله ولی همانند محمد مردم را از رهبانیت و گوشه‌گیری و بی‌میلی پرهیز می‌کند و به خدمت خلق و حضور در اجتماع دعوت می‌کند و البته بیان می‌دارد که دل به دنیا و مادیات آن نبندید و خود را برای سفر آخرت آماده کنید:


ذکر حق ای یار من بسیار کنگر توانی کار کن در کارکنعبدالرزاق کرمانی در بیان اعتقاد شاه نعمت‌الله به کشاورزی می‌نویسد: «آن حضرت میل تمام به اقسام زراعت داشتند» و خود هر از گاهی به کار زراعت می‌پرداختند. بر خلاف بسیاری از سران مذهبی دنیاگریز در فرقه‌های دیگر، شاه ولی برحضور در اجتماع مشغول شدن به کار و دوری از تنبلی تأکید داشت. البته این صرفاً یک دستور اخلاقی نبود بلکه این خود بخشی بود از برنامه‌های او برای پرورش معنوی مریدان خود.


+ نوشته شده در  جمعه پنجم شهریور 1389ساعت 17:37  توسط محمدامین شهلی بر   |  7 نظر


فتیح محمد شهلی بر


شهلی بر:


یکے چه مئے فرهنگی لوٹاں مئے زبانءُ فرهنگ اِنت که اے چیز وت مئے نظامءَ منّ اِتگ ءُ قانون اساسیءِ تهءَ یهتگءُ...


گندءُ نند: عبدالوهاب ایران نژاد


چه مرز پرگهرءِ هفته نامهءَ زورگ بوتگ


پجار:

فتیح محمد شهلی بر چه انقلابءِ اولی نسلءِ مردمان اِنت که وتی عمرۓ اجتماعی جهد کاریءَ گوازینتگ اے وهدءَ واجه ایرانشهرءِ شوراءِ کارمستر اِنت شهلی بر چه سیاستءَ نا امیت نه اِنتءُ مدام هم امیتءَ ورنایانءَ دنت که بوت کنت که سیاسیءُ اجتماعی جهدکار گوں وتی اوپارءُ برداشتءَ هر دورءُ زمانگے په مردمانی کارانی دیمءَ برگءَ یک گونڈیں راهءُ دریءَ گون وتی دیرچاریءُ هژاریءَ پراه ءُ مزن به کنت دانکه مردم په وشی ، ایمنیءُ آسراتیءَ به رس اَنت شهلی بر اے گپءِ منّوک اِنت که گوں نرمیءُ بے هژمءُ زهر گرگ حقیں گپءُ هبر جوانتر دیم برگءُ منینگ بیت چیزے سالءَ که واجهءَ شورا گون وتی همکاراں دز گپتگ بازیں فکریءُ فرهنگی کارے ابید چه شهرءُ شهرداریءِ کاراں دیمءَ برتگ ایرانشهرءِ فرهنگیءُ تاریخی شهرءَ شوراے شهرءُ خاص شهلی برءِ جهدانی برکتءَ اے شهرءِ فرهنگیءُ اجتماعی جهد کاریں ورنایاں گوستگیں ماهءُ سالاں جوانیں ادبیءُ فرهنگی دیوان ءُ مچی برجم داشتگ که بلوچستانءُ استانءِ اے دگه شهراں کمتر گندگ بنت گڑا شهلی برءِ اے گپ منّگ بیت که گوں کمیں امکاناتءَ بازیں جوانیں کارے بوت کنتءُ اگاں اے کار په ملکءُ مردماں کنگ به بنت چه حکومتءُ دولتءِ نیمگءَ هم وشاتک کنگ بنت.

واجه شهلی برءَ اے گندءُ نندءِ تهءَ بلوچستانءَ انقلابءِ اولسرءِ سالانی بازین چستءُ ایرے باروءَ گپ جتگ ءُ امیت اِنت مئے انقلاب اولی نسلءُ جهد کار اے واجهءِ پیمءَ وتی فکرءُ لیکهءَ هنچو انقلابءِ سیئیں سالانی تجربهءُ تاریخءِ نوکیں نسلءَ سر کن اَنت.



+ نوشته شده در  شنبه سی ام مرداد 1389ساعت 21:26  توسط محمدامین شهلی بر   |  4 نظر


بلوچ


بلوچ در شاهنامه :


در شاهنامه نیز به دفعات نام قوم بلوچ آمده است  در ادامه تلاش خواهیم کرد به این موضوع  بپردازیم . اولین بار در داستان سیاوش هنگامی که وی در کار جمع آوری لشکر برای جنگ با افراسیاب است از بلوچ ها یاد می شود : هم از پهلوی پارس و کوچ و بلوچ ز گیلان جنگی و دشت سروچ . همچنانکه از بیت مستفاد می شود در اینجا اشاره ای صریح به محل بلوچ ها نکرده است اگرچه در مصرع دوم می توان گیلان را به معنای سرزمین گیلان گرفت دشت سروچ چنانکه در برهان قاطع آمده است نام دشتی است در نواحی کرمان پس باز جای ابهام باقیست چراکه در مصرع دوم از گیلان و کرمان هردو یاد شده که جایگاه بلوچ ها هستند . در جایی دیگر در داستان کیخسرو هنگامی که پسرش قصد لشکرکشی بر ضد افراسیاب را دارد باز نام بلوچ در نامه ملی ایران ذکر شده است در این صفحه زیبای شاهنامه که فردوسی یک یک بزرگان سپاه ایران را بر می شمارد و از لشکر زیر نظر هریک سخن می گوید به پهلوانی به نام اشکش می رسد که بازور و دل بود و با عقل و هوش . در برهان قاطع آمده است که اشکش موسس سلسله اشکانیست . سپاه اشکش متشکل از قوم کوچ و بلوچ بوده است فردوسی در این باره می گوید : سپاهش زگردان کوچ و بلوچ  سگالیده جنگ و بر آورده خوچ . لغت خوچ در برهان به چند معناست که مطابق این معانی بلوچ و خوچ کاملا هم معنا هستند و احتمالا فردوسی هم همین هم معنا بودن را در انتخاب لغت خوچ در نظر داشته است . فردوسی در توصیف سپاه کوچ و بلوچ چنین می گوید : کسی در جهان پشت ایشان ندید برهنه یک انگشت ایشان ندید . فردوسی پرچم سپاهیان بلوچ را چنین  ترسیم میکند : درفشی بر آورده پیکر پلنگ همی از درفشش ببارید جنگ . در هر قسمت از شاهنامه که ذکر آن رفت قوم بلوچ از مقربان پادشاهان کیانی ایران بوده اند و اگرچه در هیچ یک از این دو قسمت از خاستگاه آنان سخنی نرفته ولی ادامه داستان نشان می دهد که فردوسی آنان را متعلق به مکران میدانسته است همچنانکه پیش از این در بخش " مکران در داستان کیخسرو " گفتیم  کیخسرو با که سپاهی بزرگ که بخشی از آن را بلوچ ها به فرماندهی اشکش تشکیل می دادند به مکران رسیدند و در آنجا به نبرد پرداختند و مکران تحت نظارت اشکش قرار گرفت همچنانکه در پایان نامه شه بخش آمده اقامت بلوچ ها تحت فرماندهی اشکش در مکران شاید اولین آشنایی و اقامت آنها در بلوچستان باشد . دیگر اشاره فردوسی به بلوچ در دوره تاریخی شاهنامه است در شرح سلطنت خسرو انوشیروان (531-579 م ). خسرو در آغاز سلطنت سفری به نقاط مختلف ایران کرد ازجمله  خراسان و گرگان و ساری و آمل. و پس از کشیدن دیوار "دربند " و سرکوب "الانان " به هندوستان رفت و چندی در آنجا ماند و در راه بازگشت از هندوستان خبر طغیان و کشتار مردم توسط بلوچ ها را شنید : به ره اندر آگاهی آمد به شاه   که گشت از بلوچی جهانی تباه . در اینجاست که مستقیما از گیلان و رنج مردم انجا از دست بلوچ ها سخن می گوید : ز گیلان تباهی فزون است زین   ز نفرین پراکنده شد آفرین  . شاه غمگین شد و به همراهان گله کرد که "الانان " و "هندیان " سر به طاعت ما خم کرده اند اما با بلوچ ها که هموطنان مایند نتوانسته ایم بر آئیم :بسنده نباشیم با شهر خویش   همی شیر جوییم پیچان ز میش . این  بیت نشان میدهد که فردوسی  از زبان انوشیروان بلوچ ها را قومی ایرانی می دانسته است . در ادامه فردوسی به ناامنی مرزهای شمالی ایران که بلوچ ها در آنجا ساکن بوده اند اشاره می کند : همان مرز تا بود با رنج بود  ز بهر پراگندن گنج بود . و  یاد آور می شود که با همه تلاش انوشیروان برای حمله به بلوچ ها  نزدیکانش او را از این کار منع کرده و شکست اردشیر ساسانی (226م – 241 م ) در پیکار با بلوچ ها را به وی یاد آور شدند : ز کار بلوچ ارجمند اردشیر   بکوشید با کاردانان پیر * نبد سودمند به افسون و رنگ   نه از بند و ز رنج و پیکار و جنگ . خسرو انوشیروان از این سخنان خشمگین شد و با لشکری انبوه بر گرد مسکن بلوچان جمع آمد و منادی داد که همه زن و مرد و کودک و پیر بلوچ ها را از لب تیغ بگزرانید : که از کوچکه هرکه یابیید خرد  وگر تیغ دارند مردان گرد * وگر انجمن باشد از اندکی نباید که یابد رهایی یکی . فردوسی  قتل عام فجیع و وحشیانه انوشیروان را چنین به تصویر می کشد : از ایشان فراوان و اندک نماند زن و مرد جنگی و کودک نماند *  سراسر به شمشیر بگذاشتند  ستم کردن و رنج برداشتند* ببود ایمن از رنج شاه جهان   بلوچی نماند آشکار و نهان . داستان بلوچ ها در دوره انوشیروان در شاهنامه فردوسی در اینجا تمام می شود . اینک سخنی از کریستین سن نقل می کنم  وی گفته احتمالا بلوچ ها را به علت بنیه طبیعیشان و قوت بدنیشان بر کشاورزان ضعیف ایرانی در نواحی سرحد و مرزها برای مقابله با دشمنان استقرار داده اند . البته بعد از قتل عام بلوچ ها توسط انوشیروان بلوچ ها یه عنوان فرمانروایان منصوب شده در شمال به حیات خود ادامه داده اند  و دلیل آن وجود نام بلوچ ها در مراسم استقبال از سفیر چین در دربار انوشیروان است : همه مرزبانان زرین کمر  بلوچی و گیلی برزین سپر . این نمایش شگفت انگیز جلال و قدرت پادشاهی سفیران را حیرتزده کرد می بینیم که در این نمایش بلوچ ها نیز چون دیگر ایرانیان به آراستن سپاه شاه و هول انداختن در دل دشمنان کشور پرداخته اند . در ادامه با بررسی حمله اعراب به کرمان و  وجود بلوچ ها در این منطقه به کوچ بلوچ ها از شمال به جنوب می پردازیم .     


 


+ نوشته شده در  شنبه سی ام مرداد 1389ساعت 21:23  توسط محمدامین شهلی بر   |  نظر بدهید


داستان بلوچی به زبان بلوچی


بلوچءُ شعری قصه ءِ داستان


همی پیم عشقءُ عاشقی انی شعری قصهءُ داستان (Romantic Ballads)


چو که کسمانکی رنگءُ دروشمءَ  مان مئیءُ شمی چمانی دیمءَ پّدرانت گندگ بنت.


چوکه شهداد ـ مهناز ، سسیءُ پُنو، عزتءُ مپرک ، هانیءُ شین مرید، دسوتینءُ شیرین للهءُ گراناز، کیاءُ صَدو، دگه دگه ...


چه دگه نیم‌ی انچوش ما را بلوچ راجءِ «حماسی» بزان جنگیءُ مِرء شعری قصهءُ داستان انی (Epic Ballads) ءَ تها چه یاگیءَ سر مچاری انی آئیانی مزنین کردارانی رنگءُ دروشم گندگ کیت چوش که میرچاکررندءُ میر گهرام لاشاری. نودبندگ لاشاری ، میران رند، میر ریحان وند، میر رامین لاشاری ، جارو، میر بی برگ، دوداءَ بالاچ گورگیچ، میر کنبر، حملءِ جیهند، ءُ دگه دگه....


بلوچ راجءِ راجد پترءِ تا کانی تها قصهءُ داستان که مان شعری رنگءُ دروشم ءَ دل په دل اتکگءُ په ما سر بوتگ انت که ما انگتءَ آئیانی نبشته کارانی نامءُ نشانءَ زانت نه کنین که ای دُرگال کجا کس بوتگ انت که چوشین مریانءَ دَ وتی دلءِ تاکانی تها نبشته اش کرتگ. انچوش زانگ بیت که ای داستانءُ «قصه که شعری گالان گون مرواردین لبزان کمانیگ بوتگ انت. مارا مئی راستیءِ گواچنءِ نشاندهیءَ کن انت.


ای انچوش ما را سکین دئینت که چوش مان جهانءِ راج دپترءِ تا کانی تلءُ توکان انچوش بادشاهانی درباریان همک و هد وتی عهدءُ زمانگءِ تها آئیانی سارایگءَ راج دپترءِ تاک گون آئیانی کارکردانءُ گون وتی ندءَ نقش کرتگ انت مان جهان دیمءَ پیش داشتگ انت. همک و هد گرانبهائین لبزانی کما یگءَ اوشتوک بوتگ انت. انچوش بلوچ راجءِ کءُ قبیله هانی تها انچین گرانبهائین شاعرءُ  شهزانت هم بوتگ که آئیانی کاشین ندءُ لسهیل کاگر آئیانی در یائین زرد بوتگ انت. که ائیان راجءَ سروکءَ ئکءَ قبیله هانی دلیرءُ سرمچارین ورناءُ کماشانی کارکرد گون گنجءُ گوهرین لبزان پهر بستگ مان وتی سانورین زردان ابدمانش کرتگ انت. که مروچی مئی راجد پترءِ تاکانی براهءِ سَپاه انت. همی شاعرانی گالانی رنگءَ دروشم بلوچ راجءِ دودءُ ربیدگءُ آئیانی گوستگین زند جاورانی هالءُ احوالان نشان دئینت ـ که ما را وپتگین عهدی ترانگ ان گون دور سرین زمانگءِ هندوءُ دمگانی ندارگ ای کارانت سرکن انت.


اگان ما بلوئین بلوچ راجءِ ندری نقشءِ رندپرانی رندگیریءَ بکنین ما را نیم کرن یا که کرنی حسابءِ کساسءَ گیش دیمءَ شت نه کنین . چیا که ای هماراج بوتگ ایشیءِ زندءِ پدءُ رند مان سیاه دنءُ ترشتین تلارانی باهوئیءَ گون هم گرنچ بوتگءُ پیداک انت. که آئیانی دورءُ زمانگ چه علم ءُ زانتءِ سیمسران باز دورانت. بس آئیانی تبل گنجانی کتابءُ آئیانی شعرءُ گالانی بزین دیوان آئیانی رژنائین زرد بوتگ انت که گون مزنین واهگءُ اوستءُ امیت اتکگءُ په ما سر بوتگ انت.


بلوچ راجءِ نبشته ها نی دورءُ زمانگ گون اسلامءِ نیکراهین پاکین کلامءِ آئیگءَ چه بنگیج بوتگ ـ که ای دورءُ زمانگ گون نیکراهءِ علمءُ زانتءِ زانگءُ وانگءَ چه که ملائی درسءُ سبک انی یات گیری گون بنگیج بوتگ انچو گوی عربیءُ فارسی «پارس قدیم»ءَ بنگیج بوتگ که ای دور بلوچی لکهورءِ اولی دورءُ زمانگ بیت مان ملائی علم زانتءِ وانگءَ گون پارسی عربی چه کم کم مان بلوچی نیمءَ دلگوش کنگ بیت بلی بلوچی بنگیج گون شعری توسیپءَ روستاهان که مان نیکراهی رنگ گون همگرنچ انت. چو که قصهءُ داستانءِ دروشمءَ کیت ـ مان شعری ردءُ بندان گون انت که چه آئیءَ پر دستونکءُ بزان غزلءِ بنگیج بیت که ای بلوچی دومی دورءُ زمانگ گشگ بیت چه آئی پد سیمی دور که بلوچی مال نشبتاک ، آزمانک ، کسمانک رم که هانی تها کیت سر بیت 


بلی بلوچی ادبءِ بهرءِ اول سر بزان بنگیجی دور چه ای سیهین دوار پیسرترانت که آدورءُ زمانگءَ بلوچ راج ندگارانی جاه دل انی شاعری بوتگ که مان زبان گال آرگ بوتگ انت بلی مان تا کانی سرءَ نقش نه بوتگ . که انگت آئیانی هالءُ احوال پّدر نه انت که چونین کس بوتگ انت.


ملائی دور زمانگءَ که عربی فارسی هیلءُ عادتءَ گول بلوچیءَ نبشته ای رنگءِ زورگءَ چه ای زبان گون هم لکهورءَ دیمءَ اتکگءَ انگت مان همی رنگءُ دروشمءَ دیمءَ روان انت ـ بلی لکهورءِ زبانءِ راهبندءِ گیچینی گروکش انی جنجال انگت هم است انت.   «هلاس»



پهره: اخبار بلوچستان و جهان :شانزده صدی ، کرن میلادی اول سرءَ که چی سی سالانی جنگ ءُ جدل بزان بلوچ را جءِ تها وت سرین جنجال ءُ جنگانی ردءُ بند داتگین نبشته ها نی ندارگ بلوچ راجءِ کردارانی ءُ آئی دودءُ ربیدگ ءِ دروشّمءُ رنگانی پّدرءُ گنرگ کیت انت. انچوش که مان وتی قولانی سرءَ وفاداری ، میار جَلّی ، حسدءُ کینگ، قوم دوستی، مهمان جلّی، دلیرءُ بهادری، ءُسرم یچاری دگه دگه ... قصه ءُ داستان مئیء شمی گواچنءِ تاکانی بهر گندگ بنت.


+ نوشته شده در  شنبه سی ام مرداد 1389ساعت 21:19  توسط محمدامین شهلی بر   |  2 نظر


بلوچ قومی نامدار


بلوچ قومی نامدار

بنازم این خاک را که بلوچستانش نامند و من افتخار نسبت بلوچ بودن را بدان دارم ، بنازم مردمی را که در آن میزیند و به بلوچ بودن خود مفتخرند.آری بلوچستان و بلوچ بودن مایه شرف و افتخار هر بلوچی است، زیرا که بلوچستان سرزمین آباء و اجدادی ما و بلوچ بودن نشان ملی و زبان بلوچی بیانگر هویت ملی ماست. اما دشمنان و بد خواهان این آب و خاک پیوسته در نفاق و جدائی بین وارثان آن بوده و همواره تلاش دارند که از اتحاد و یگانگی ما به هر طریق ممکن جلو گیری کنند.

منظورم از این نوشته کوتاه ، نه پرداختن به مسائل عمده بلوچستان و ویژگی های این سرزمین است و نه توان و تبحر آن را دارم، چون این پای در کفش دیگران کردن است و راه خطا رفتن ، پس اصلح این است که صلاحیتها در حیطه کار صاحبنظران قرار گیرد و هر کاری به کار دانی سپرده شود.

گرچه بلوچستان سر زمینی خشک و کویری است و از نعمت بارندگی محروم، ولی بعلت وسعت ، دارای مناطق آب و هوائی گوناگون و معادن زیرزمینی فراوان می باشد.بسبب همجواری با کشورهای پاکستان و افغانستان ، موقعیت جغرافیئی و استراتژیکی ویژه ای دارد و وجود دریای عمان در جنوب آن مزیتی خاص نسبت به سایر نقاط ایران به آن داده است که دسترسی به آبهای بین المللی ، دادوستد کالا و سایر ارتباطات آبی را تسهیل می کند ، که این خود امتیاز بسیار بزرگی است و به تنهائی می تواند جوابگوی نیازهای مردم این مرز وبوم باشد.

آری ، بلوچستان با داشتن این همه نعمات و امتیازات ، در جغرافیائی کنونی ایران ، فقیرترین و محرومترین استان است. مضاف برفقر اقتصادی ، فقر فرهنگی و ستم ملی از برکت حاکمیت انحصارگرایان در طی قرنها و سالهای متمادی نیز بر آن افزوده است

توجه داشته باشیم ، وجود طوایف و قبایل در یک جامعه سنتی مثل بلوچستان ، نشان شناخت آن طایفه و یا قبیله از سایر قبیله ها و طایفه هاست ، که بنام اجدادشان ، نام آن طایفه را انتخاب می کنند ، و گر نه هیچ بلوچی را بر بلوچ دیگر امتیازی ویژه نیست. نه ناروئی را بر اسماعیل زهی ، نه ریگی را بر مبارکی ، نه شهلی بر را بر جمالزهی ، نه براهوئی را بر میر لاشاری ، نه بارکزهی را بر چاکرزهی ، نه رئیسی را بر درزاده و نه سایر زهی ها را بر زهی های دیگر ، چون همه در یک چیز و یک کلمه با هم مشترک هستند و منافع واحد دارند ، آن فقط و فقط بلوچ بودن است ، که نشان هویت و بیانگر ملیت عموم بلوچهاست چون بی هویتی مساوی است با فنا . هر آنکس که هویت ملی خود را فراموش کند و یا ملعبه ستمگران شود ، در واقع تیشه به ریشه خود می زند ، خواسته و یا نا خواسته و یا برای جای خوش کردن ، فریب دشمن را می خورد و در جنایات بر علیه ملیت خویش با سلطه گران همسو می شود . 

آنانی که با فرهنگ و تاریخ ملت بلوچ آشنائی دارند ، بخوبی می دانند که این ملت ، مردمی آ رام ، صادق ، بی ریا ، راز دار و،،، می باشند . عکس این قضیه نیز صادق است ، البته زمانی که مورد تعدی واقع شود و در عوض وفا جفا بیند.

ملتی که به این همه صفات نیکو مزین است ، چرا باید پسوند زهی (طایفه گرائی) را بعنوان امتیازی برای خود و بر علیه برادران خود بکار گیرد . 

نا بجا نیست اگر گفته شود ، فقر فرهنگی و دانش اجتماعی که هر دو این پدیده زایده نظام های استبدادی می باشند ، در بلوچستان باعث تشتت و پراکندگی و روی آوردن به طایفه گرائی در میان بلوچها شده است. اما بخاطر رهائی از این همه بی عدالتی ، حق کشی و برای دستیابی به هویت ملی ،ما احتیاج به وحدت ملی داریم و پرهیز از بلوچ ستیزی.

در اینجا باز هم اشاره ای به مفهوم شعری از عزیز بلوچ می کنم ، که می گویدهمه چیز بلوچستان با سایر نقاط ایران متفاوت است ، شبهای پر ستاره و مهتابیش ، شعر و موسیقیش و حتی طراوت و زیبائی زنانش با دیگر زنان جهان متفاوت است . این گفته شاعر نشان بر آن دارد که سرزمین بلوچستان جلوه های خاص خود را دارد ، که نظیر آنرا در جایهای دیگر نمی توان یافت. پذیرفتنی نیست که مردم این آب و خاک ، با داشتن این همه محاسن زیبا ، هنوز هم اسیر قبیله گرائی و در مصاف با یکدیگر باشند و از تفرق اندازی و ستم ستمگران و دشمنان مردم بلوچ و بلوچستان غافل؟

بر هر بلوچی است که به خاطر منافع ملی و حفظ هویت خویش از نفاق و تشتت ،

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

قوم بلوچ شجره نامه طایفه میر

 طایفه میر


(۱)تیره میران مرادی یا میراحمدی

ایشان میر محمدعلی و میر برخوردار را جد بزرگ خود معرفی می‌کنند و چنین معتقدند که این دو برادر، در زمان سلطان محمدخدابنده بین سال‌های ۹۸۵ تا۹۹۵ ه. ق به سیستان آمده‌اند و شامل شاخه‌های زیر می‌باشند.


میران ده علی جعفر – بزرگ آنان حاج غلامحسین ابن حسن ابن مرادی ابن اسماعیل ابن میرکاظم می‌باشد.

میرا ن کمک (روستای کمک) – فرزندان درویش ابن علی اکبر و فرزندان اکبرمردان، نوه دختری میر کاظم می‌باشند.

میران ده صفدرمیربیک – فرزندان میربیک بن لشکرخان ابن میرکاظم هستند که سردارشهید حاج قاسم میرحسینی وحاج امیرمیرنماینده دوره دوم وسوم زاهدان ومیرحسینی نماینده دوره پنجم سیستان درمجلس شورای اسلامی ازجمله نامیان این طایفه هستند. .

میران جزینک، ریشه اصلی این جماعت از میران وابسته به میر غیاث است.

میران میر شاهبیک، در حوالی ده میر ونزدیک به بهرام آباد سکونت دارند.

میران میرکامران و میر مختار – در ده میر ساکن هستند.

میران ده‌فتح‌الله، از اعقاب فتح ا.. ابن حسین هستند که به اتفاق دو برادر خود به نام‌های اسدا.. و عباس، درافضل آباد و بالاخره در ده فتح ا.. زندگی می کرده‌است.

میران شیطو (حیدرآباد) -بعد از اینکه مرکز اصلی میران به ویرانی گرائید، به این منطقه کوچ کردند.

میرا ن بنجار – بادار محمود، جد بزرگ میران این منطقه را آباد کرده وبرای سکونت خویش برگزیده‌است.


(۲)تیره میران میرعنایت

دو برادر به نام‌های میر محمود و میر محسن بعد از این که به چخانسور و خاشرود رفتند، فرزندانشان مجدداً به سیستان آمده و روستای بولائی و رندعنایت و بعد از آن ده حاجوک وامیرآباد را ساخته و تیره میر عنایت را تشکیل دادند.


(۳)تیره میران میر عبدا..

ملک بخت افزون ابن ملک اردشیر از روستای نوفرست نهارجان، از توابع قهستان به سیستان آمده و دختری از سیستان را به همسری برگزید. ثمره این ازدواج، پسری به نام عبدا.. بود که فرزندان او، تیره میر عبدا.. را به وجود آوردند.(۴)تیره میران سهراب یا میر سرخاب

جد بزگ آن‌ها میر سهراب در سرحد بلوچستان سکونت داشت و فرزندان وی تیره میر سهراب را تشکیل دادند، درحال حاضرمیربلوچزهی ها ، میرکازهی ها ، میرمرادزهی ها وسایرمیران بلوچستان ازاین نسل و اصالت میران هستند.(۵)تیره میران کلانتر

کلانتری‌های سیستان از نظر ریشه‌ای، اصالتا خود را عرب می‌دانند و آنها باستناد شرح کتاب معتبر احیاء الملوک صفحه ۴۲۸ از اعقاب حسن بن صرهان میباشند که به جودو سخا ومکنت در عرب مشهوراست.


خواستگاه اصلی کلانتری های فعلی سیستان وبلوچستان روستای رنده واسکل است ومیرجمال که خرابه های ارگ باشکوه آن کماکان درتپه رنده پابرجاست جدبسیاری ازکلانترهاست، من الجمله امیرحسین کلانتر خادم حرم مطهرعلی ابن موسی الرضاعلیه السلام وساکن مشهد ازجمله بزرگان کلانتری های سیستان وبلوچستان بحساب می آید.


 


(۶)تیره میران خزاعی


این تیره معتقدندکه به هنگام شکست طاهریان در خراسان، جمعی از اعراب خزاعی وابسته که مذهب شیعه داشتند متواری شده و قصد مهاجرت به افغانستان وارد سیستان شده و در آنجا ماندگار شدند.


 جمع بندی کوتاهازافتخارات این طایفه تقدیم بیش از۱۰۰ شهید وجانباز و حضوردرصحنه های مختلف انقلاب اسلامی میباشد ازجمله شهدای این خاندان شهیدحاج قاسم میرحسینی معروفترین شهید سیستان وبلوچستان وشهیدسرتیپ محمد میرمیباشد.  طایفه میر درگذر تاریخ دچارتحولاتی درفامیل خودشده اندوبانامهای میر،میری،عنایتی،میرلشکری،کلانتری،میراکبرزاده،میراحمدی، میرانصاری،میراولیایی،میرغفاری، میرحسینی،میرزایی, میرگل,میرصادق ,میرشاه ,میربنجار,میرشهرکی و… شناخته می شوند.


برچسب‌هاطایفه میران سیستان، تیره میراحمدی، تیره میرعنایت، تیره میر عبدالله، تیره میر سهراب، تیره میران کلانتر، تیره میر خزائی، شهریار زاهدان، غلاممح

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

قوم بلوچ طایفه شجرنامه اسماعل زهی و شه بخش

 دیگه از طوایف بلوچ طایفه شه بخش (اسماعیل زایی) میباشد . شجره طایفه شه بخش (اسماعیل‎ ‎زایی) : طایفه اسماعیل زایی زیر مجموعه ایل بزرگ (ممسنی) بلوچستان میباشد ایل ممسنی بلوچ عبارتند از چندین طایفه بزرگ : شه بخش ، کهرازهی(کیازهی) هاشمزهی ، جمالزهی خاشی و چند طایفه دیگر که زیر مجموع ایل ممسنی میباشند . اسماعیل (سمال) جد طایفه اسماعیل زایی میباشد . همسر اسماعیل دختر رئیس قبیله نوتی زهی بوده است . اسماعیل شش فرزند به نام های : فقیر ، بلوچ ، دارو ، رادو ، جمشید ، قنبر (کمر) بود . اینها نام شش تیره کنونی طایفه شه بخش مأخوذ از اسم آنان است و به علاوه تیره های منشعب دیگه . و نیز نام طایفه اسماعیل زایی از اسم جدشان اسماعیل که در حقیقت بنیان گذار این طایفه بوده و گرفته شده است . در بین فرزندان اسماعیل ، بلوچ از همه پسران اسماعیل شجاعتر بود و به دلاوری و سلحشوری شهرت داشت . داستان بلوچ : عشایر اسماعیل زایی برای خرید گندم عازم هرات افغانستان می شوند . در آن جان حاکم هرات به آنان می گوید : باید از میان سوارانی که قافله را همراهی می کنند ، یک نفر با پهلوان عشایر ما کشتی بگیرد ، چنانچه در نبرد پیروز شد ، گندم به شما داده می شود ، در غیر این صورت قافله را ضبط خواهم کرد . بلوچ ، که همراه قافله بود ، به میدان می رود و غیرت بلوچی بهش دست میدهد سرانجام پهلوان هراتی را چنان شکستی میدهد که در تاریخ بتدریج به شهرت و معروفیت ویژه ای دست می یابد و مدتی بعد به سیستان مهاجرت می کند و مدتی در سیستان ساکن میشود و مشغول کشاورزی و دامداری می گردد و گهگاه در جنگ ها و نبردهای منطقه نیز شرکت مینماید و غنایم هم به دست می آورد و سپس عشایر شه بخش اسماعیل زایی دوباره به سرزمین خویش دزدآب برمی گردد . داستان سردار جمعه خان اسماعیل زایی به پایگاه های انگلیس : سردار جمعه خان شه بخش دلاور بلوچستان : سردار جمعه خان اسماعیل زهی در سال ۱۲۴۵ در روستای شورو بدنیا آمد پدرش سردار جهیل خان اسماعیل زهی بود پس از مرگ پدر در جوانی سرداری قوم خود را بر عهده گرفت او بعد از رسیدن به سرداری زندگی سیاسی خود را آغاز کرد و به همراه برادرانش به نام های اله یار بلوچ خان و احمد خان به پایگاه های انگلیس در نوشکی بلوچستان شرقی (هند) سایندک و یک مچ حمله کرد و آنها را از بین برد هدف جمعه خان از حمله به پاسگاه های انگلیس در هند این بود که انگلیس نتواند به بلوچستان و ایران وارد شود و همیشه می گفت اگر انگلیس تا نرماشیر بلوچستان را تصرف کند با آلمانی ها بر سر افغانستان به مبارزه می پردازد و این کشمکش بلوچستان را در زیر پاهای این دو قدرت استعماری لگد کوب خواهد کرد و در همین راستا وی به همراه برادرشجاعش بلوچ خان و سایر طوایف بلوچ به جنگ دشمن در خانه دشمن شتافتند و با همکاری دو قوم گمشادزهی و شهنوازی و همچنین ریگی و قنبرزهی چنان عرصه را بر انگلیس تنگ کردند که بریتانیا برای حل این مشکل ژنرال ریجنالد دایر را به بلوچستان اعزام کرد و در یکی همین حملات که سردار جمعه خان بر دایر و پاسگاهش حمله برده بود که دو برادر شجاعش یعنی اله یار و بلوچ خان به فیض شهادت نائل آمدند و سردار جمعه خان با آنکه هشت تیر به وی اصابت کرد اجساد را رها نکرد توانست همه شهدا و مجروحان را به شورو حمل کند وی اگرچه برای بلوچستان توافق نامه ایی با دایر به امضا رساند ولی همچنان با دو ایل گمشادزهی و یارمحمدزهی در نبرد با انگلیس همکاری تنگاتنگی داشت . سردار جمعه خان پس از صلح نامه هرگز علنا به مبارزه با دایر نپرداخت و لی بعد از خروج با متجاوزان شاهنشاهی ایرانی درگیر شد و به هند که در دست انگلیس بود پناهنده شد و در هند برادر سردار جمعه خان به نام جلال الدین چند تن از انگلیسی ها را به هلاکت رسانید به همین دلیل سردار جمعه خان را انگلیسیهای هند احضار نموده و به وی گفتند : شما دو راه دارید یا اسارت ما قبول کنید یا به ایران تحویلتان می دهیم که سردار جمعه خان بدون جواب داد حال که قرار است کشته شوم بهتر است جسدم را کفتارهای ایران تکه کنند تا کفتارهای دهلی . در نتیجه حکومت هند سردار جمعه خان تحویل ایران داد و وی از مرزبانی زاهدان به تهران فرستاده شد محمد رضا شاه که سیاست نیرنگ با بلوچ را در پیش گرفته بود و می خواست با لبخند مردم را بفریبد وی را بخشید و بعد از آن طایفه اسماعیل زهی به شه بخش تغییر نام داد . شجاعت تقوا دینداری از ویژگی های سردار جمعه خان اسماعیل زهی بود سرانجام پس از سالها جهاد و خدمت به مردم در سال ۱۳۳۵ در گذشت و در شورو به خاک سپرده شد . سردار جمعه خان شه بخش افتخار ملت شجاع بلوچستان . قلمرو طایفه شه بخش : مرکز اصلی سکونت این طایفه ، شورو است که نقاط پر جمعیت آن عبارتند از : کورین ، سرجنگل ، قلعه بید ، سمسور ، دومگ ، دره شور ، گلوگاه ، چشمه زیارت ، گوربند ، گرگ و حیدرآباد . و همچنین تعدادی از مردمان طایفه شه بخش در سیستان خراسان کرمان هرمزگان و ایرانشهر خاش سکونت دارند عده زیادی از طایفه شه بخس در بلوچستان پاکستان و افغانستان سکونت دارند که به سمالزی معروف هستند . تیره های طایفه شه بخش اسماعیل زایی عبارتند از : فقیر زهی ، قنبرزهی (کمر زهی) شه بخش ، دارو زهی ، رادو زهی ، بلوچ زهی ، نوتی زهی شه بخش ، سدو زهی شه بخش ،قلندزهی ، بوتازهی ، حسن زهی شه بخش ، الله بخش زهی ، جمشید زهی ، محمدانی ، اسماعیل زهی ، نازبان زهی ، بدال زهی و تیره شیرو زهی . سایر ویژگی ها همه مردم طایفه شه بخش ، پیروی دین مبین اسلام و مذهب تسنن هستند و مولوی همه جماعت ، مولانا عبدالعزیز ملازاده (رح) بوده است که تحصیلات عالیه مذهبی خود را در کشور های شبه قاره هند و سعودی مصر به پایان رسانید و در میان عشایر شه بخش از احترام ویژه ای بر خور دار بود . از آنجا که مردم این طایفه دارای یک نیای مشترک هستند ، در همه شؤون با هم برابرند و حتی یک چوپان می تواند با دختر یک سردار ازدواج نماید . بیشتر مردم طایفه شه بخش به دامداری و مختصر کشاورزی مشغولند و از این راه امرار معاش میکنند . تیره شیروزهی ساکنانش در بلوچستان زاهدان و سیستان ، بلوچستان افغانستان و پاکستان زندگی می کنند . این تیره با طایفه قنبرزهی (کمرزهی) و هرمزی نارویی (هرماگی) و نیز با طوایف گرگیج و رخشانی و براهویی (شعبه ممسنی) هم پیمان است . طوایف دهمرده و اجباری همچنین دو هم پیمان طایفه (شه بخش) هستند .


+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۲/۱۰/۲۰ساعت 23:42  توسط Rakhsh Balouch - رخش بلوچ |  نظر بدهید


 صفحه نخست

پست الکترونیک

آرشیو وبلاگ 

عناوین مطالب وبلاگ

درباره وبلاگ


مردم بلوچ یکی از اقوام ایرانی‌تبار ساکن در سه بلوچستان پاکستان ، ایران ، و افغانستان هستند .

بلوچ ها نیز در کشورهای ترکمنستان ، هند و کشور های حاشیه خلیج پارس و در استان های مازندران ، گلستان ، خراسان ، کرمان ، هرمزگان ، پنجاب ، سند و قندهار سکونت دارند . 

مردم بلوچ به زبان بلوچی سخن می‌گویند ، که یکی از زبان‌های شاخه شمال غربی زبان‌های ایرانی است .

بیشتر مردم بلوچ ، مسلمان اهل سنت هستند .

جمیعت بلوچ ها بیش از ۲۰ میلیون نفر میباشد .



نوشته های پیشیندی ۱۳۹۲

تیر ۱۳۹۲

آرشیو موضوعیبلوچ و بلوچستان

قوم شجاع بلوچ

زبان بلوچی

فرهنگ مردم بلوچ

سرزمین ایران

زاهدان (دز'آپ)

طایفه رخشانی زاهدان

طوایف بلوچ

دریای مکران

میر چاکر رند و گواهرام لاشاری

هانی و شی مرید

سردار جمعه خان شه بخش

اشعار بلوچی

ضرب المثل بلوچی

پارت های آریایی یا همان قوم شجاع بلوچ

پیوندهاندای زاهدان

دکتر محمد تقی رخشانی

 


 RSS 


shanbazhi wb

۲۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

طایفه ها قوم بلوچ

مردم بلوچ


 یکی از اقوام ایرانی‌تبار ساکن در پاکستان، ایران، و افغانستان هستند. مردم بلوچ به زبان بلوچی سخن می‌گویند، که یکی از زبان‌های شاخه شمال غربیزبان‌های ایرانی است. بیشتر مردم بلوچ، مسلمان اهل سنت هستند.


برخی منابع جمعیت مردم بلوچ را در حدود ۲۰ میلیون تن برآورد کرده‏ اند. که به طور تخمینی ۱۳ میلیون تن در پاکستان،   ، ۴میلیون تن در ایران، یک میلیون نفر درافغانستان،۸۰۰ هزار تن در عمان، ۲۰۰ هزار تن در امارات، و سایر آنان در تاجیکستان ، ترکمنستان ، زنگبار و دیگر کشورها زندگی می‌کنند. همچنین برخی دیگر از منابع جمعیت بلوچ‏ها را ۱۵ میلیون تن تخمین زده‏ اند.


پیشینه


نخستین ظهور بلوچان در آثار تاریخی در کتاب حدودالعالم (۹۸۲م/۳۷۲ق) و نیز در مقدسی (حدود ۹۸۵/م/۳۷۵ق) با نام بلوص است.∗ در شاهنامه ذکر مسکن این قوم در حدود شمال خراسان امروزی آمده‌است. در کتابهای جغرافیائی از این قوم (همراه با طایفه کوچ - یا قفص) در حدود کرمان یاد می‌شود. پس از آن بر اثر عوامل تاریخی این قوم به کناره‌های دریای عمان رسیده و در همانجا اقامت کردند.


سرزمین


سرزمین مردم بلوچ، معروف به بلوچستان است که میان کشورهای پاکستان، ایران، و افغانستان تقسیم شده‌است. بیشتر مردم بلوچ در ایالت بلوچستان پاکستان،استان سیستان و بلوچستان ایران، و استان‌های قندهار و نیمروز افغانستان زندگی می‌کنند. گروهی از بلوچان ایران نیز در کرمان، خراسان، هرمزگان، لارستان، وسیستان زندگی می‌کنند. همچنین بلوچها در کشورهای عربی (به ویژه عمان و امارات) و جنوب غربی پنجاب سکونت دارند. بعضی مهاجران بلوچ در جستجوی کار و کسب معاش، به گرگان و حتی ترکمنستان و زنگبار هم رفته‌اند و در آن نواحی ساکن شده‌اند.


در یک دوره از تاریخ حکومت بلوچستان در دست سه گروه بود:


سراوان، زاهدان و خاش در دست طوایفی چون شهنوازی هاشمزهی شه بخش یاراحمدزهی ودیگرطوایف مطرح بوده است.حکومت های ایرانشهر، بمپور، نیکشهر لاشار در دست اقوام بارکزهی, شیرانی, و بلیده ایحکومت بخش جنوب غربی بلوچستان ایران در دست خانهاى سرباز بود که شامل قبیله‌های (بلیده ای - بارکزیی و می‌باشند.طایفه‌های بلوچ


بلوچ به چندین طایفه تقسیم می‌شوند.


چابهار({هوت})(جدگال - نوهانی - جت -الگو:ایرانشهرلاشار(میرلاشاری-مبارکی-گردهانی - طوقی -امیری-جاوشیری - رییسی -بلوچی-سربازکرد (کُرد-میربلوچزهی-سهرابزهی )قسمتهای شمالیبلوچ زهیریگیسارانیجمالزهی (خاشی.سلطانی)رودینیتوتازهینهتانیناروئیمحمودزهیالله رسان زهیدامنیحملی(هملی)عبدل زهیسندکزهیشهدادزهیگرگیجگمشادزهیحسین بربراهوییشاهوزهیشه بخشکیانییارمحمد زهی (شهنوازیقسمتهای غربیشیهکیسابکیبامری شنبه زهی میرجاوه تربت زاهدان پیشین

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

دین اسلام و قوم بلوچی

 


شاید نقش مهمی که بلوچها در پیروزی دین اسلام بازی کردند در طی تاریخ خیلی جلوه نداشته و این پیروزی اعراب بر ایرانیان به برکت اسلام که با همیاری قوم بلوچ محقق شده چندان مورد توجه نباشه اما حقیقت اینه که بلوچها در دو برهه از تاریخ ایران واسلام با رشادت توانسته اند عامل خیر وبرکت باشند.


بزرگترین عامل شکست سپاه ساسانی در واقع آشفتگی درونی این سپاه ذکر شده است که آن هم دو دلیل داشته است.


1- اقتدار خدایان زردشت اهورامزدا که پادشاهان از نسل آنها به حساب می آمدند نزد مردم با قیام بلوچها علیه شاهان ساسانی در هم شکست.در واقع این اولین قیام بر علیه باورهای غلط آن دوره بود. در زمان حکومت اردشیر بابکان بلوچها در برزکوه (البرز کنونی) ساکن بودند. وبه علت نافرمانی از حکم شاه زمانه مغضوب واقع شدند.وجنگ سختی بین آنان وحکومت وقت واقع شد. که فردوسی در گوشه ای از شاهنامه به آن پرداخته است:


به کار بلوچ ارجمند اردشیر                                       بکوشید با کاردانان پیر


نبد سودمندی به افسون و رنگ                                نه از بند ورنج و نه پیکار وجنگ


اگر چند بد این سخن ناگزیر                                      بپوشید بر خویشتن اردشیر


 


2- مهمترین عامل بی نظمی در سپاه ساسانی فرماندهی بلوچ بنام سیاه سوار بود. این فرمانده با دیدن مسلمانان ومرام آنها به دین اسلام گرایید و تمامی لشکرش را که از اقوام بلوچ بودند جمع کرد و به آنها گفت که من مسلمان می شوم وشما دارای اختیار هستید هر کس خواست با من بیاید و هرکس نخواست بماند. ملک الشعرای بهار در شاهنامه نوبخت خود آنجا که حاکم اهواز احسان خویش را بر سیاه سوار اظهار می کند در این باره چنین آورده است:


تو بودی بلوچی نشسته به راغ                                نه چشمت جهان دیده بود و نه باغ


تنت رنجه از باد سوزان هند                                     دو دیده پر از خون چو دریای سند


پریشان ودرویش و بی قوت وزاد                                فرو بسته مژگان ز خاشاک و باد


ز مکران من آوردمت پیش شاه                                 نهادم به سر ترگ و برترگ ماه


سیاه سوار به نیکی های هرمزان اعتراف می کند و چنین می گوید:


خود ایدر گواه تو باشد سیاه                                    که دارد تن وجان وهستی ز شاه


سخن های نغز تو بی کم وکاست                             گواهی دهم سر به سر بود راست


چنان چون بگفتی بلوچی بدم                                 که هرگز نبد آگهی از خودم


دوی بودم اندر بیابان وراغ                                        که جز ماه در شب نبودم چراغ


خوراکم گیاه و شکارم هژبر                                      سرم را هوا سایه بان بود وابر


سریرم زمین تکیه گاهم به سنگ                             یکی زندگانی سراسر به تنگ





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

طایفه قوم بلوچ شجره نامه طایفه بامری

بلوچستان ، نیم کوچنده و ساکن جنوب شرقی ایران . مرکز اصلی این طایفة مستقل ، منطقة عمومی دَلگان ، عمدتاً مغرب بمپور * تا هامون جازموریان است (فیروزان ، ص 33) لیکن گروههای دیگری با نام همین طایفه ، در شهرستانهای کهنوج (سازمان برنامه و بودجه ، 1363 ش ، ج 5، بخش 16، ص 154)، خاش (مرکز آمار ایران ، ص 27)، زابل ، و حتی بلوچستان پاکستان شناسایی شده اند (افشار سیستانی ، ص 122ـ127). بامریها، و به طور کلی اغلب عشایر بلوچستان ، به علّت اوضاع طبیعی حاکم ، اغلب فاقد ایل راه مشخص اند و مسیر کوچی کوتاه دارند که از چند ده کیلومتر بیشتر نیست . شاید به همین دلیل است که ، برخلاف ایلهای سلسله جبال زاگرس ، عشایر بلوچ ، از جمله بامریها، از حد طایفة مستقل فراتر نمی روند و به هیچیک از آنها ایل گفته نمی شود (سازمان برنامه و بودجه ، 1356 ش ، ص 75). به گفتة سردار نواب خان ، بزرگ طایفة بامری ، زادگاه و خاستگاه اصلی این طایفه بم و نرماشیر* کرمان است . آنان در زمان حکومت قاجاریه ، به دشت دلگان مهاجرت کرده ، سپس بر اثر تنگدستی و برای تأمین منابع جدید معیشت ، به بمپور، خاش ، غرب جازموریان ، سیستان و مناطق دیگر روی آورده اند. دشت دلگان سابقاً شامل دهستانی به همین نام و قسمتی از بخش بَزمان بوده است (همان ، ص 1). در تقسیمات اخیر، دلگان بخش مستقلی است . نواحی شمالی دشت دلگان به علت وجود سنگلاخهای ناشی از سیلابهای کوهستان بارز، بهرة چندانی از پوشش گیاهی ندارد؛ در حالیکه نواحی جنوبی و جنوب غربی دشت به حدی پوشیده از کهور و کهورک است که جنگل «چاه هاشم » نامیده می شود. با این وصف ، در اینجا «تنها حیوانی که از لحاظ مواد غذایی در مضیقه نیست شتر است ... نخل بیشتر از هر درخت دیگری در نقاط مختلف این منطقه یافت می شود» (همان ، ص 17ـ 18). غنای آب زیرزمینی و وضع پستی و بلندی منطقه ، به عشایر ساکن منطقه امکان داده است که به کمک قنات و چاههای دستی (دولاب ) آب فراهم کنند. بامریها مقتدرترین و پرجمعیت ترین طایفة دشت دلگان هستند و چند طایفه با پایگاههای متفاوت اجتماعی و حتی نژادی به آنها وابسته اند. طوایف وابسته ، با همة گوناگونی و تعارضات ، کل منسجم و متوازنی می ساخته اند و هر طایفه در این کل ، وظیفة خاصی به عهده داشته است و امروزه نیز جایگاه کنونی هر طایفه را وظیفة سابق آن ، که کم و بیش بر جای است ، تعیین می کند (همان ، ص 1). این طوایف به علت مقتضیات گوناگون سیاسی ، نظامی ، اقتصادی ، با پیوندهای خویشاوندی سببی یا مناسبات اقتصادی ، به یکدیگر نزدیک شده اند و از آنجا که قدرت و حاکمیت در خانوادة بامریها ریشه داشته ، مجموعة طوایف به نام بامری معروف شده است . از آنجایی که انسجام ایلی در این دیار، وجود ندارد و تغییر و تحول در سطح تیره ها زیاد است ، منابع مختلف ، رده های تقریباً متفاوتی را، زیر نام طایفة بامری ، دسته بندی کرده اند. مهمترین منبع ، که منابع دیگر از آن سود جسته اند، بررسی ایلات و عشایر بلوچستان است که دفتر آبادانی مناطق عشایری وزارت آبادانی و مسکن در حدود 1350 ش چاپ کرده است . در این منبع جمعیت طایفة بامری 000 ، 13 تن ، و در جای دیگر 000 ، 18 تن ، برآورد و در 28 تیره ، بدین شرح رده بندی شده است : روْدین زَهی ] نوابی [ ، دُروش زهی ، جمشید زهی ، فولاد زهی ، دُرَّکی ، قنبرزهی ، میرکا زهی ] میرَک زهی [ ، تاجو زهی ، عبداللهی ، سائی ، جمشید زهی ] تکراری [ ، شهداد زهی ، خانی زهی ، جَنگو زهی ] ؟ [ ، حُوت رِکشانی ، کُنار زهی ، یوسف زهی ، حیدر زهی ، بامری ، فَراری ، دُرانی ، مَکسانی ، بُوخَیر زهی ، دِکالی ، حُوت عباسی ، تابِکی ، مالکی ، نَوابی ، رودین زهی . از کل طوایف 10% در مناطق گُل مورتی ، مفیدی و بزمان ساکن بوده اند و بقیه تقریباً در فاصله ای به طول هشتاد کیلومتر در مناطق ییلاقی جبال ، کوهستان هُودیان و شمال دشت دلگان و مناطق قشلاقی جنوب سلسلة هودیان و دشت دلگان کوچ می کرده اند (ایران . وزارت آبادانی و مسکن ، ص 30، 39). براساس بررسی 1356 در دشت دلگان ، مرکز اصلی بامریها، طایفة عبداللهی و بامری از تبارهایی جداگانه دانسته شده ، «اما بنا به مقتضیات گوناگون سیاسی ـ نظامی گذشته ، از طریق پیوندهای سببی به یکدیگر وابسته شده اند که از میان طوایف فروتر یعنی غلامها، داودیها، هودیانی ها و جَطّها... به نحوی یکسویه پیوند یافته اند؛ بدین قرار که از آنان زن می گرفته ، اما زن نمی داده اند» (سازمان برنامه و بودجه ، 1356 ش ، ص 132). براساس همین بررسی ، تیره های اصلی طایفة بامری ، رودین زهی ، میرک زهی ، حیدر زهی ، شهداد زهی و فولاد زهی هستند و تیره های جنگو زهی ، خاکی زهی ، تاجو زهی ، شاهو زهی ، کنار زهی و جمشید زهی ، منسوب به طایفة عبداللهی . در بررسی 1363 از بامریهای غرب جازموریان ، محدودة شهرستان کهنوج ، حدود دوازده تیره از بامریها (هوت و جازی ...) در 31 هَلْکْ ( رجوع کنید به دنبالة مقاله ) و 320 خانوار و 862 ، 1 نفر شناسایی شده است که الگوی زیستی متمایز از سایر طوایف کوچ رو منطقة ] = حوضة [ آبریز غرب جازموریان داشته اند. (سازمان برنامه و بودجه ، 1363 ش ، ج 5، بخش 16، ص 166). تیره های طایفة بامری ، در غرب جازموریان ، عبارت بوده اند از: دُرّکی ، جلگه ای ] ؟ [ ، سیفعلی ، جازی ، هیچُو، مُوریازاده ، جمشید زهی ، فولاد زهی ، هوت ، لَرِجازی ، دِهْمیری و دروش زهی (همان ، ج 5، بخش 16، ص 170). نتایج تفصیلی سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچندة 1366، بامریهای کوچندة ایرانشهر 222 خانوار با 144 ، 1 نفر و بامریهای کوچندة خاش را 105 خانوار با 502 نفر برآورد کرده است (مرکز آمار ایران ، ص 27). طایفة بامری به اجزای کوچکتری تقسیم می شود. طوایف بلوچ برای این اجزا، اصطلاحات مختلفی دارند؛ ازجمله : «رَنْدْ»، «بَراسْ رَند»، «ذات » و «شَلْوارْ» که همة آنها معادل اصطلاح تیره در طوایف و عشایر دیگر است . در طایفة بامری اصطلاح ذات بیشتر از دیگر معادلهای آن استعمال می شود. بعد از ذات ، کوچکترین واحد خویشاوندی هَلْکْ است . هلک معلول دو عامل است : عامل اقتصادی و عامل خویشاوندی . تعریف هلک چنین است : «مجموع خانوارهایی که به عنوان واحد همکاری اقتصادی و از طریق شبکة خویشاوندی به یکدیگر نزدیک می شوند» (سازمان برنامه و بودجه ، 1356 ش ، ص 133). طایفة بامری ، در سلسله مراتب اجتماعی طوایف دشت دلگان و اطراف آن ، از لحاظ قدرت سیاسی ، نظامی و اقتصادی ، در رأس بوده است . عنوان سرداری ویژة این طایفه و در تیرة رودین زهی (نوابیها) موروثی است . شجره نامة سرداران طایفة بامری ، از این تیره ، بدین شرح بوده است : میردولت خان ، میردرّا شهدوست خان ، سرتیپ نواب خان ، زمان خان و نواب خان (سردار کنونی ). هر چند که اکنون عنوان سرداری رسمیت ندارد و سردار در مقام سرپرست طایفه شناخته می شود امّا تیره ها و طوایف همچنان این عنوان را به کار می برند (همان ، ص 136). بامریها در ابتدا، برای حفظ استقلال طایفة خود، مبارزات سخت و ادامه داری با دیگر طوایف و سرداران بلوچ کرده اند، تمایزات فرهنگی نیز موجب ادامة این مبارزات می شده است . طولانیترین و سخت ترین جنگ قبیله ای بامریها در فاصلة 1280 تا 1290 ش رخ داده است . طرفهای دیگر این درگیری قبیله ای ، تقریباً مجموع طوایف سنّی مذهب مناطق بلوچستان سرحدی و مکران و در رأس آنها طایفه بارَکزَهی و شیران زهی به رهبری بهرام خان و سعیدخان بوده است . این جنگهای قبیله ای حدود هشت سال طول کشید و بامریها به رغم جمعیت کم و امکانات محدود مقاومت کردند. سردار بامریها در آن زمان سرتیپ نواب (جدّ نواب خان فعلی ) بوده است . برخی از آگاهان ، عامل اصلی اختلافات گذشتة بامریها و طوایف دیگر بلوچ را انگیزه های مذهبی می دانند و برخی نیز به توسعه طلبی این طایفه و تعارض با قدرت محلی سرداران و حاکمان محلی بلوچ اشاره می کنند. حدود سال هشتم این درگیری ، شیوع وبا در سیستان و بلوچستان موجب مرگ عدة بسیاری از جمله یارمحمد و جلال ، پسران سرتیپ نواب خان ، شد. بیماری وبا و خستگی از جنگی طولانی و بیهوده ، موجب شد که سرتیپ نواب خان به بهرام خان و دوست محمدخان بارکزهی مراجعه و درخواست صلح نماید که پذیرفته شد و از آن زمان تاکنون نوعی مدارا و همزیستی میان آنها حکمفرماست . یکی از وقایع مهم ، مدتی قبل از شیوع وبا، درگیری یارمحمد با سلطانی هندی ، از نمایندگان دولت انگلیس و صاحب اقتدار در شهر بم بود. در این درگیری ، سلطان هندی به دست یارمحمدخان کشته شد. امروزه نیز اشعاری راجع به این واقعه وجود دارد. بامریها، اغلب شیعه مذهب اند، و ازدواج ، طلاق ، سوگواری و دیگر مراسم ایشان ، با دیگر طوایف بلوچ سنّی مذهب ، تفاوت دارد و به علّت مذهب ، زادگاه و همسایگی و تماس با طوایف مقیم استان کرمان و شرق جازموریان از لحاظ فرهنگی با سایر طوایف بلوچ ، تفاوتهایی دارند. با این حال ، به گفتة کمال الدین غراب بین آنها و سنّیان اختلاط و آمیزش صورت می گیرد (ص 148، 150). بامریها، بلوچی صحبت می کنند ولی لهجة آنها که خود نیز دارای دو گویش است ، با لهجه های سایر طوایف تفاوتهایی دارد. دو گویش لهجة بامریها، بیش از بلوچی ، شبیه فارسی است . منابع : ایرج افشار سیستانی ، عشایر و طوایف سیستان و بلوچستان ، تهران 1370 ش ؛ ایران . وزارت آبادانی و مسکن . دفتر آبادانی مناطق عشایری ، بررسی ایلات و عشایر بلوچستان ؛ جغرافیای استان سیستان و بلوچستان ، تهران 1368 ش ؛ سازمان برنامه و بودجه . گروه مطالعات هامون ، مطالعة جامع توسعة اقتصادی اجتماعی حوزة غرب جازموریان ، ج 5، 1363 ش ؛ سازمان برنامه و بودجه . مرکز پژوهشهای خلیج فارس و دریای عمان ، طرح اقتصادی اجتماعی دلگان ، 1356 ش ؛ کمال الدین غراب ، بلوچستان یادگار مطرود قرون ، تهران 1364 ش ؛ ت . فیروزان ، «دربارة ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران »، در ایلات و عشایر ، تهران 1362 ش ؛ مرکز آمار ایران ، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچندة 1366: نتایج تفصیلی کل کشور ، تهران 1367 ش . / ابراهیم موسوی نژاد / 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

طایفه قوم بلوچ شجرنامه طایفه نارویی

نارویی یا نهرویی، از طایفه‌های اصیل سیستانی استان سیستان و بلوچستان می‌باشند.


بر اساس نظر کلنل پاتینجر که در سال ۱۸۱۰ میلادی از سیستان دیدن کرده‌است، نارویی‌ها را نژاد قد بلند، فعال و دارای قدرت جسمانی فوق العاده معرفی نموده‌است. او می‌گوید آنان در برابر تغییرات اقلیمی سازگار و از مرگ نیز نمی‌ترسند و در هنگام جنگ در نهایت رشادت می‌جنگند. در زمان پاتینجر، محراب خان رخشانی رئیس تمام طایفه نارویی بوده‌است.[۱]


سرپرسی سایکس با استناد منابع محلی و روایتی طایفه، آنان را نهرویی می‌خواند و معتقد است که اجداد آنان پس از جنگ نهروان به منطقه بلوچستان کوچ کرده‌اند. بعد از علم خان، پسر بزرگش به نام دوست محمد خان، بزرگ طایفه نارویی شد. از دوست محمد خان سه پسر به نام‌های کیکاوس، درویش خان و محمدعلیخان باقی ماندند.


درویش خان – پسر بزرگ دوستمحمد خان بود که می‌بایست بعد از پدرش بزرگ طایفه می‌شد اما عمویش شریف خان با او مخالفت کرد و بالاخره طی یک توطئه او را از پای درآورد.فرزندان وی عباس خان، محمد ناصرخان و محبعلی خان می‌باشند.



سران این طایفه سردار نظرخان ایرانی فرزند سردار خداداد خان و نوه سردار سعید خان بودند که در ۱۹ بهمن ۱۳۳۰ در درگیریهای سیاسی در زابل شهید گردیدند.وشهادت ایشان موجب اختلاف شدید در طایفه تا جایی که فرزند ایشان سردار آریان خان مجبور به ترک وطن شد پس از سردار نظر خان فرزند یزرگ ایشان سردار پرویز خان به عنوان رییس طایفه انتخاب شدند که هم اکنون در سیستان سکونت دارند . قلعه سردار نظر خان هم اکنون در روستای ملک حیدری زابل پای برجاست.


ریاست طایفه همواره به عهده نسل سردار سعید خان بوده گر چه بسیاری سعی در تفرقه افکنی بین این عموزادگان داشتند اما انها تا حد امکان وحدت خود را حفظ کرده‌اند





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

شجره نامه قوم بلوچ طایفه زوری شیخی سنچولی

تیموری ، ایل ترک یا مغول تبار خراسان وسیستان وافغانستان  یکی از ایلات چهار اُویماق * / اُیمک .


تیموری از چندین طایفة کوچک و بزرگ تشکیل شده است .



از جمله طایفة  =تیموری ،شیخی ،زوری ،بزی ، سنچولی (سنگچولی -سنگشولی)کودانی ، قلعه کوهی ، سلجوقی ، بَلاذینی ،   میر نودوشی   ، یعقوب خانی ، سُنْقُر، وروتی /بروتی


( ایران و جنگ جهانی اول ، ص 201؛ انقلاب خراسان ، ص 231ـ232؛ ییت ، ص 34). به نوشتة منابع ، طوایف تیموری اغلب سنّی مذهب اند ( رجوع کنید به اعتمادالسلطنه ، ج 4، ص 1983ـ1984؛ فیلد، ص 299).




بنا بر روایات شفاهی ، تیمورلنگ پس از تصرف شام در نخستین سالهای قرن نهم ، طوایفی را که بعدها به نام او تیموری خوانده شدند، به سبب راهزنیِ کاروانهای حجاج ، از شام به اطراف بلخ تبعید کرد و پس از اینکه یکی از دخترانش را به عقد میرسید کُلال ، از مشایخ بلخ ، در آورد، این طوایف را به عنوان جهیزیة دخترش به میرسید کلال داد ( رجوع کنید به ییت ، ص 38؛ کرزن ، ج 1، ص 272). به نوشتة افضل الملک ، میرسید کلال ــ که به روایت دیگر میرشمس الدین محمد نام داشت و از اعقاب امام جعفرصادق علیه السلام تلقی می شد ــ در هرات خانقاه داشت و تیمورلنگ مرید وی بود (ص 116ـ117). پس از مرگ میرکلال ، این طوایف میان پسرانش تقسیم شد و چهار هزار خانوار از آنان نصیب سیدمیرشاه ، پسر میرکلال ، گردید. او نیز با اتباع خود از بلخ به هرات مهاجرت کرد (ییت ، همانجا).


نام طوایف تیموری ظاهراً نخستین بار در احیاءالملوک (شاه حسین بن غیاث الدین محمد، ص 283) در ضمن وقایع خراسان و سیستان در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم ذکر شده است . میرکلال و اتباعش در جنگهای رستم میرزاصفوی والی قندهار، با ملک ظریف حاکم سیستان ، در 998 شرکت داشتند (همانجا). شاه عباس اول (حک : 996ـ 1038) سران طوایف تیموری را در 1007 به سبب شرکت در تصرف هرات تفقد کرد (اسکندر منشی ، ج 2، ص 573). در 1106، گروههایی از طوایف تیموری در جنگهای حاکم خراسان باشورشیان بلوچ به مدد وی شتافتند (نصیری ، ص 85). میر ویس افغان ، پدر محمود افغان ، در 1124 خسروخان سپهسالار (سردار اعزامی شاه سلطان حسین به قندهار) را کشت ، سپس گروههایی از تیموریها به اطاعت او در آمدند و بقیه به هرات و سیستان و کرمان و نواحی دیگر گریختند (مرعشی صفوی ، ص 17).


قبل از مهاجرت گستردة تیموریها به خراسان ، گروههایی از آنان در دشت بَکوا، واقع در مسیر جادة هرات به قندهار، چادرنشین بودند که امیران افغان آنان را به حوالی کابل تبعید کردند (ییت ، ص 12). گروهی دیگر نیز ساکن ناحیة دراواتِ (اعتضادالسلطنه ، ص 73: دهراوات ) قندهار بودند که بعدها به بادغیس و سرانجام به سرجام مهاجرت کردند (ییت ، ص 34ـ 35). چند هزار خانوار تیموری نیز در اطراف هرات و فراه به سر می بردند (همان ، ص 39؛ الفینستون ، ص 428). اغلب تیموریهای ساکن اطراف هرات و فراه در 1273 به خراسان مهاجرت کردند، اما دسته هایی نیز همچنان در هرات باقی ماندند که جمعیتشان در 1314ـ 1315 حدود دو هزار خانوار بود (ییت ، همانجا). گروهی دیگر از چادرنشینان تیموری تا آخرین سالهای قرن سیزدهم در ناحیة پنج دِه ترکمنستان و در حوالی رودخانه های مرغاب و کوشک زندگی می کردند، اما به سبب حملات ترکمنهای سارق ، آن ناحیه را ترک کردند ( تفصیل احوال تراکمه ، ص 165).


در آغاز سلطنت فتحعلی شاه قاجار (1212ـ1250) که هنوز قدرت قاجار در نواحی شرق ایران استحکام نیافته بود، قلیچ خان تیموری ، جد یکی از دو خاندان حاکم تیموریان ایران ، در هرات و نواحی آن حکومتی مستقل برپا کرد (طرب نایینی ، ص 107؛ ریاضی ، ص 6)، اما وی پس از سفر جنگی فتحعلی شاه به خراسان ، به محمدولی میرزا، حاکم خراسان ، پیوست و تا پایان عمر در خدمت دولت قاجاریه باقی ماند و بتناوب حاکم غوریان و باخَرْز و شهرِنو شد. ارگ خواف و ارگ رُشخوار از ساخته های اوست (سپهر، ج 1، ص 96، 163، 170، 177، 188؛ ریاضی ، ص 21؛ خسروی ، ص 80، 203). در 1272 میرعطاءاللّه خان ــ ایل بیگیِ تیموری و برادرزادة قلیچ خان که سقوط هرات را به دست شاهزاده حسام السلطنه کاملاً قریب الوقوع می دید ــ دست از محافظت هرات کشید و همراه با چهار هزار خانوار از تیموریها نزدیک اردوگاه حسام السلطنه چادر زد و ظاهراً از او حمایت کرد ( رجوع کنید به سپهر، ج 3، ص 254، 259). او بزودی به همراه دو هزارتن از ایل تیموری هرات را ترک گفت و با اتباعش در کوهْسرخِ کاشمر ساکن ، و چند سال بعد حاکم آنجا شد ( روزنامة دولت علیّة ایران ، ش 509، ص 3، ش 647، ص 4). دیگر تیموریهای ایران نیز در اطراف مشهد (حکیم الممالک ، ص 170)، سرخس ، مزدوران (منشی ،ص 24؛ سعیدی ، ص 184)، نیشابور و سبزوار سکونت داشتند (کرزن ، ج 1، ص 272).


تیموریهای باقی مانده در افغانستان ، ظاهراً از خدمتگزاران وفادار دولت افغانستان بودند. سردار عبداللّه خان تیموری هراتی ، حاکم قندهار، از فرماندهان جنگهای دولت افغانستان با شیعیان هزاره در 1310 بود (ریاضی ، ص 227).


بتدریج نقش اجتماعی تیموریهای خراسان کاهش یافت و فقط به تأمین چند دسته سواره نظام و شرکت در بعضی از نزاعهای محلی محدود شد (کرزن ، ج 1، ص 272، 279). در عین حال ، در برخی از منابع ، نام شماری از متنفذان تیموری که در سالهای بعد حکومت و شهرت داشتند، ذکر شده است ( رجوع کنید بهافضل الملک ، ص 117ـ 118؛ چرچیل ، ص 107).


در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، سرهنگ ییت تعداد آنان را شش هزار خانوار (ص 39) و افضل الملک در 1320، ده هزار خانوار (ص 116) تخمین زده است . در منابع بعدی و در سرشماریها، جمعیت تیموریها مشخص نشده است .


طوایف تیموری در انقلاب مشروطیت دخالتی نداشتند، اما در حوادث ناشی از تأثیرات جنگ جهانی اول در ایران ، به سبب تحریکات عمال انگلیس ، میان طوایف بربری و تیموری جنگ خونینی درگرفت که به پیروزی طوایف بربری انجامید ( ایران و جنگ جهانی اول ، ص 188ـ193، 201ـ202). در قیام ژاندارمری خراسان به فرماندهی محمدتقی پسیان * ، بعضی سران تیموری ، از جمله محمدابراهیم خان سردار نصرت و عباس خان سالار اشجع ، بنابه ملاحظاتی با وی همکاری کردند و بعضی دیگر همچون شوکت السلطنه ، داماد محمدرضاخان شجاع الملک هزاره ، در صف مخالفان او قرار گرفتند (میرزاصالح ، ص 77ـ 78، 101، 103؛ انقلاب خراسان ، ص 106ـ 108، 123، 219، 231ـ232، 271؛ بهار، ج 1، ص 145؛ آذری ، ص 298ـ301). در شورش ناموفق صولت السلطنة هزاره پس از شهریور 1320، گروهی از تیموریها نیز شرکت داشتند (بیات ، ص 34ـ 35).


امروزه محل اصلی سکونت تیموریها، تایباد و خواف و تربت جام؛ سیستان ؛ کرمان  است ، اما بیشتر آنان به سبب یکجانشینی ، در شهرهای مختلف ایران پراکنده شده اند. 


منابع : علی آذری ، قیام کلنل محمدتقی خان پسیان در خراسان ، تهران 1329 ش ؛ چاپ افست 1352 ش ؛ اسکندرمنشی ؛ علیقلی بن فتحعلی اعتضادالسلطنه ، تاریخ وقایع و سوانح افغانستان ، چاپ میرهاشم محدّث ، تهران 1365 ش ؛ اعتمادالسلطنه ؛ غلامحسین افضل الملک ، سفرنامة خراسان و کرمان ، چاپ قدرت اللّه روشنی زعفرانلو، تهران : توس ] بی تا. [ ؛ مونت استوارت الفینستون ، افغانان : جای ، فرهنگ ، نژاد ( گزارش سلطنت کابل )، ترجمة محمد آصف فکرت ، مشهد 1376 ش ؛ انقلاب خراسان : مجموعة اسناد و مدارک سال 1300 ش ، چاپ کاوه بیات ، تهران : مؤسسة پژوهش و مطالعات فرهنگی ، 1370 ش ؛ ایران و جنگ جهانی اول : اسناد وزارت داخله ، چاپ کاوه بیات ، تهران : سازمان اسناد ملی ایران ، 1369 ش ؛ محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران ، تهران 1323ـ1363 ش ؛ کاوه بیات ، صولة السلطنه هزاره و شورش خراسان در زمستان سال 1320 شمسی ، تهران 1370 ش ؛ تفصیل احوال تراکمه ، در گرگان نامه ، به کوشش مسیح ذبیحی ، چاپ ایرج افشار، تهران : بابک ، 1363 ش ؛ جورج پرسی چرچیل ، فرهنگ رجال قاجار ، ترجمه و تألیف غلامحسین میرزاصالح ، تهران 1369 ش ؛ علینقی بن اسماعیل حکیم الممالک ، روزنامة سفر خراسان ، تهران 1356 ش ؛ محمدرضا خسروی ، جغرافیای تاریخی ولایت زاوه ، مشهد 1366 ش ؛ روزنامة دولت علیّة ایران ، ش 509 (جمادی الا´خره 1278)، ش 647 (رمضان 1287)؛ محمدیوسف ریاضی ، عین الوقایع : تاریخ افغانستان در سالهای 1207ـ1324 ق ، چاپ محمد آصف فکرت ، تهران 1369 ش ؛ محمدتقی بن محمدعلی سپهر، ناسخ التواریخ ، چاپ جهانگیر قائم مقامی ، تهران 1337 ش ؛ عباس سعیدی ، سرخس دیروز و امروز: پژوهشی در جغرافیای تاریخی و انسانی سرخس ، تهران 1354 ش ؛ شاه حسین بن غیاث الدین محمد، احیاءالملوک ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران 1344 ش ؛ محمدجعفربن محمدحسین طرب نایینی ، جامع جعفری : تاریخ یزد در دوران نادری ، زندی و عصر سلطنت فتحعلی شاه ، چاپ ایرج افشار، تهران 1353 ش ؛ هنری فیلد، مردم شناسی ایران ، ترجمة عبداللّه فریار، تهران 1343 ش ؛ جرج ناتانیل کرزن ، ایران و قضیة ایران ، ترجمة غ . وحید مازندرانی ، تهران 1362 ش ؛ محمدخلیل بن داود مرعشی صفوی ، مجمع التواریخ ، چاپ عباس اقبال آشتیانی ، تهران 1362 ش ؛ محمدعلی منشی ، سفرنامة رکن الدوله به سرخس ، چاپ محمد گلبن ، تهران 1356 ش ؛ غلامحسین میرزاصالح ، جنبش کلنل محمدتقی خان پسیان بنابر گزارشهای کنسولگری انگلیس در مشهد ، تهران 1366 ش ؛ محمدابراهیم بن زین العابدین نصیری ، دستور شهریاران : سالهای 1105 تا 1110 ه . ق پادشاهی شاه سلطان حسین صفوی ، چاپ محمدنادر نصیری مقدم ، تهران 1373 ش ؛ چارلز ادوارد ییت ، خراسان و سیستان ، ترجمة قدرت اللّه روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری ، تهران 1365 ش .




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

شرح شگفتی ها سیستان از زبان تیمور لنگ

شرح شگفتی های سیستان از زبان تیمور لنگ


 


-امیر تیمور گورکانی از عجایب سیستان میگوید


 


تیمور لنگ در سیستان عجا یبی می بیند که او وسربازانش را شگفت زده میکند.


برای دیدن شرح کامل وقایع به ادامه مطلب بروید


 


1 : تیمور از دیدن مردان بلند قامت سیستانی به گونه ای تعجب میکند که برای دیدن سرزمین زابل علاقه مند میشود.


2 : مردان بلند قامت سیستانی شتر را در حالی که ایستاده بود بار میکردند.


3 : مردان زابلی در حالی که سوار بر گاوهای غول پیکر ند به استقبال تیمور می روند.


4: مردان زابلی از قشون 100 هزار نفری تیمور نمی هراسند وقشون را به چشم مورچه می نگرند.


5 : امیر تیمور که تمام کشور را متصرف شده نام ایران را برای اولین بار از زبان مردم این دیار می شنود.


6 : امیر سیستان پیش بینی میکند که چه زمانی دریاچه هامون خشک میشود.


7 : امیر تیمور نمی تواند مردان سیستانی را به عنوان سرباز اجیر کند.


8 : مردان سیستانی در حالی که سوار برقایق بودند با مردان آنسوی دریا صحبت میکنند.


9 : امیر تیموریک دست لباس رزم از فرمانروای سیستان هدیه میگیرد وتاپایان عمر به عنوان یادگار نگه میدارد.


10 : تیمور لنگ با امیر سیستان پیمان دوستی می بندد.


ولی سالها بعد سیستان توسط شاهرخ پسر تیمور  خراب و ویران گردید.



و بسیاری از آبادی های سیستان براثر وحشیگری شاهرخ تیموری از صفحه روزگار محو میشود.




منبع :


کتاب ، منم تیمور جهانگشا


گردآورنده : مارسل برایون فرانسوی


ترجمه وافتباس: ذبیح الله منصوری


نوبت چاپ چهاردهم 1372


از خصوصیات بارز این کتاب این است که توسط خود تیمور لنگ نوشته شده است.





برای دیدن شرح کامل وقایع به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب بروید


از خصوصیات بارز تیمور این بود که حافظ کل فران بود ومی توانست سوره های قران را از آخر به اول بخواندوهمچنین در اکثر علوم زمان خود تبخر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

عنوان دومین مطلب آزمایشی من

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr