شاید نقش مهمی که بلوچها در پیروزی دین اسلام بازی کردند در طی تاریخ خیلی جلوه نداشته و این پیروزی اعراب بر ایرانیان به برکت اسلام که با همیاری قوم بلوچ محقق شده چندان مورد توجه نباشه اما حقیقت اینه که بلوچها در دو برهه از تاریخ ایران واسلام با رشادت توانسته اند عامل خیر وبرکت باشند.
بزرگترین عامل شکست سپاه ساسانی در واقع آشفتگی درونی این سپاه ذکر شده است که آن هم دو دلیل داشته است.
1- اقتدار خدایان زردشت اهورامزدا که پادشاهان از نسل آنها به حساب می آمدند نزد مردم با قیام بلوچها علیه شاهان ساسانی در هم شکست.در واقع این اولین قیام بر علیه باورهای غلط آن دوره بود. در زمان حکومت اردشیر بابکان بلوچها در برزکوه (البرز کنونی) ساکن بودند. وبه علت نافرمانی از حکم شاه زمانه مغضوب واقع شدند.وجنگ سختی بین آنان وحکومت وقت واقع شد. که فردوسی در گوشه ای از شاهنامه به آن پرداخته است:
به کار بلوچ ارجمند اردشیر بکوشید با کاردانان پیر
نبد سودمندی به افسون و رنگ نه از بند ورنج و نه پیکار وجنگ
اگر چند بد این سخن ناگزیر بپوشید بر خویشتن اردشیر
2- مهمترین عامل بی نظمی در سپاه ساسانی فرماندهی بلوچ بنام سیاه سوار بود. این فرمانده با دیدن مسلمانان ومرام آنها به دین اسلام گرایید و تمامی لشکرش را که از اقوام بلوچ بودند جمع کرد و به آنها گفت که من مسلمان می شوم وشما دارای اختیار هستید هر کس خواست با من بیاید و هرکس نخواست بماند. ملک الشعرای بهار در شاهنامه نوبخت خود آنجا که حاکم اهواز احسان خویش را بر سیاه سوار اظهار می کند در این باره چنین آورده است:
تو بودی بلوچی نشسته به راغ نه چشمت جهان دیده بود و نه باغ
تنت رنجه از باد سوزان هند دو دیده پر از خون چو دریای سند
پریشان ودرویش و بی قوت وزاد فرو بسته مژگان ز خاشاک و باد
ز مکران من آوردمت پیش شاه نهادم به سر ترگ و برترگ ماه
سیاه سوار به نیکی های هرمزان اعتراف می کند و چنین می گوید:
خود ایدر گواه تو باشد سیاه که دارد تن وجان وهستی ز شاه
سخن های نغز تو بی کم وکاست گواهی دهم سر به سر بود راست
چنان چون بگفتی بلوچی بدم که هرگز نبد آگهی از خودم
دوی بودم اندر بیابان وراغ که جز ماه در شب نبودم چراغ
خوراکم گیاه و شکارم هژبر سرم را هوا سایه بان بود وابر
سریرم زمین تکیه گاهم به سنگ یکی زندگانی سراسر به تنگ