همه میدانیم که بلوچستان غربی در سال 1307 توسط قوای رضا شاه اشغا ل
واز ان پس تبد یل به یک استان میشود ودر نخستین اقدام استعمار گرانه اسامی تاریخی
وبا ستا نی شهرهای ما را بمیل خود تغیر میدهند مثل پهره به ( ایرانشهر) گه ( به
نیکشهر) بن پور( به بمپور) ومگس ( بزابلی )وهمچنین در زمان حکومت رضا شاه بودکه یک
چهارم ازسرزمین بلوچستان را قیچی نموده ضمیمه استانهای کرمان وخراسان هرمزگان کنونی
میکنند وتعداد زیادی از تره وطوایف بلوچ رااز بلوچستان واز اقوام وبستگان خود جدا
میسازند مثل طایفه شیحکی وسا بکی که درمناطق ویسعی بین رشته کوهستان بزمان وهودیان
ونرما نشیر واقع شده وبنام دهستا ن اب رئیس نامیده میشود ساکنند وجز شهرستان بم
محصوب میشوند وطایفه فرامرزی که در منطقه ای بنام کهستا ن ونندا ت ساکنند این مناطق
را جزحوزه جیرفت نموده اندوهمچنین از رمشک تا مارزو بشاکرد منوجان جگین و گا ب ریگ
وجاسک بیابان که منطقه وسیعی از بلوچستان را تشکیل میدهد ازبلوچستان جدا شده وضمیمه
کرمان واکنون نیمی از این مناطق جز کرمان نیمی جزا ستان هرمزگان است وهم اکنون این
طوایفه بلوچ در ان مناطق زندگی میکنند بنام سالار وبشاکردی مارزی ومنوجانی ودر جاسک
بیابان طایفه نوشیروانی وطاهرزهی سکونت دارند واین تقسیما ت در زمان رضاشاه صورت
گرفته ضمنا طبق گفته بزرگان طوایفی که در بلوچستان غربی ساکنند وخود رااز نژاد
وتیره ای ازرندان میدانند عبارتند از طایفه بامری ساکن دلگان ولاشاری و مبارکیها
ساکن منطقه لاشار وچانف اهوران وطایفه شیخکی وسا بکی ساکن دهستان اب رئیس وطایفه
سالار ساکن در مناطق رمشک ومارزوطایفه طاهرزهی ساکن در حوزه جاسک بیابان وهمچنین
این طوایفه که در حوزه پهره ساکنند.
وخود را از اعقاب رندان
میدانند عبارتند از برهانزهی بیجارزهی دامنی وکلکلی وطایفه زین الدینی ساکن در
اطراف اسپکه وقصرقند طبق گفته مرحوم میرزا خان خرم سرپرست ان طایفه خود را تیره ای
از لاشاریها میدانند وهمچنین طبق گفته سردار خان محمد شهنوازی میگوید که ما از نژاد
رند هستیم و طایفه میر بلوچزهی هم خود را رند میدانند وهم طبق اطهارات سردارعید
محمد ناتوزهی ساکن دالبدین وی میگوید ما هم نوه میر گهرام لاشاری هستیم وطایفه ریگی
هم تیره ای از طایفه بزرگ وتاریخی رند است البته از نظر نژادی رندها ولاشاریها یکی
هستند .
وبیک بند شعر توجه بکنیم ( لاشار گون ملوکین رندان =
یکین پیروکی فرزندان )
واکنون از زمان اشغال بلوچستان
میگوئیم
درست هشتاد سا ل ازتصرف بلوچستان توسظ قوای رضاشاه میگذرد یعنی
در سا ل 1307 شمسی بود که با شکست امیر دوست محمد خان دولت ایران بر بلوچستان تسلط
پیدا میکند .
ولی ما نباید فراموش بکنیم که 1400 سال اندی از تاریخ
اسلام میگذرد کشور ایران بنظرم 400 سال استقلال نداشته چند قرن در تصرف اعراب بوده
وپس از ان سا لیان متمادی مغولها وترکان سلجوقی ترکان خوارمی وغزنویان تیموریان
وسامانیان ودر اواخر سلسله ننگین صفوی بدست اشرف افغان همراه ده هزار سپاهی که نیمی
از لشکریان اندک او را بلوچهای انتقام گیرتشکیل میداد ند منقرض میشود
.
ما مردم بلوچستان نباید نگران باشیم چون هشتاد سال است سرزمین ما
اشغال شده وهمین ایرانیان پر مدعا خودستا قرنها در زیر چکمه بیگا نگان با خفت خواری
زندگی میکردند واکنون در زمان حکومتی ملایان است که دارند همان رفتار مغولها را با
ما بلوچها شاید هزار بار بد تر تکرار میکنندوبرای ملت مقاوم وپایدار بلوچ که در طول
تاریخ پر افتخار خود هر خوادث سهمگینی را با شجاعت پایمردی پست سر گذاشته ظلم
وبیداد ملا یا ن امر نادری نیست وبطور حتم یقین این غبار وبیدادگری ملایان هم
فروحواهد نشست.
دیر یا زود بساط ظلم بیداد برچیده حواهد شد وملا
ومزدورانش در ذباله دان تاریخ مدفون حواهند گشت
وبار دیگر ملت سرافراز
بلوچ سرافراز تر از گذشته بر سرزمین مادری خود با افتخار سرنوشت خود را بدست حواهد
گرفت این جبر تاریخ است که ما را هم به انجا حواهد رساند چون میگویند . ( خرابی تا
که از حد نگذرد اباد کی گردد ) ظلم بیداداستعمار گران بخودی خود باعث بیداری ونجات
ملتهای اسیر و دربند شده و میشود ورهائی ملت بلوچ هم یک امر اجتناب نا پذیر است .
بقول معروف دیر زود دارد ولی به مقصد حواهیم رسید چون خود دشمن
است که ما را در این مسیر قرار داده واز خواب بیدار مان میکند مثلی میگویند ( عدو
شود سبب خیر = اگر خدا حواهد ) همه میدانیم ملتهای زیادی در قاره اسیا وافریقا در
قرن بیستم از چنگال استعمارگران قدرتمند اروپائی رهائی یافته اند وبزرگترین ابر
قدرت اتمی جهان روسیه نتوانست بیش از هفتاد سا ل بر کشورهای اسیای میانه تسلط داشته
باشد واکنون استقلال خود را باز یافته اند یاس نا امیدی در فرهنگ بلوچ جائی ندارد
واگر چنین بود تا بحا ل نه از زبان ونه از لبا س ونه از مذهب ما چیزی برجا مانده
بود. ملا ومزدورانش در بلوچستان اب در هاون میکوبند باکشتار وقطع دست پای بلوچ
بمقصد نحواهند رسید واز ارباب کنونی خود روسیه بیاموزند نا گفته نماند بنده نه
تجزیه طلبم ونه تجزیه را در شرایط فعلی بنفع بلوچستان میدانم بنده بعنوان یک فرد
معمولی طرفداریک حکومت دمکرات واقعی در چهار چوب ایرانی اباد وازاد هستم برایم فرقی
نمیکند ان حکومت مشروط سلطنتی باشد ویا جمهوری فدرال وعیره فقط حق حقوق ملیتهای
ایرانی را برسمیت بشناسد وتمام شهروندان ایرانی دارای حقوق مساوی باشند ونه مثل
حکومت ملایان خودی وغیر خودی شیعه سنی مطرخ باشد و اکنون انچه در بلوچستان میگذرد
رفتاریک دولت متجاوز با یک ملت مغلوب است نیازی بتوضیخ یشترنیست بقول معروف چیزی که
عیان است چه حا جت به بیان است :
وحالا به اصل مطلب می فردازیم
وان اسم تاریخی وبا مسما ی ( بن پور) ا ست
وتوجه خوانندگان عزیز را
بمطالب زیر جلب میکنم مردم بلوچستان وبحصوص باشندگان بن پور به ان
بن
پورمیگویند تنها مهاجرین و تعدادی تحصیل کرده بی اطلاع که میحواهند مثلا کتابی صحبت
بکنند به بن پورمیگویند بمپوراز دسیسه دشمن اگاه نیستند که بچه هدفی نامهای تاریخی
وباستا نی شهرهای ما را تغیر داده اند .
انچه باعث نگرانی واعتراض بنده
میباشد اخباری بود که در سایتهای انترنتی منتشر شده بود که براثرسیل وباردگیهای
اخیردر بلوچستان قلعه باستا نی ساسا نی بمپور در استانه ویرانی قرار گرفته
ایا لزومی دارد من بلوچ هم باور بکنم که قلعه باستانی بن پور توسط
پادشاهان ساسانی بنا گردیده ویا در عهد انها ساخته شده ومیرساند انچه را تاریخ
نویسان مغرض ودشمنان قسم خورده ملت بلوچ با خب بغض در تاریخ خود ثبت نموده اند ما
هم بیائیم بگفتار ونوشتار انها بها داده وسند بردگی وبندگی خود را امضا وتا ئید
بکنیم.
وبیائم قلعه باستانی بن پور را قلعه باستانی ساسانیان بدانیم
صرفنا به این دلیل که مثلا بعضی مورخ وباستان شناسان معتقدند چون شباهت بنای قلعه
بن پور با بناهای دوران ساسانی یکی است.
مثل قلعه دختر در کرمان
وقلعه بم که تاریخ بنای انها را به دوره ساسانی مرتبط میدانند.
ولی
انچه از نظر من مسلم ومستند است غیر از این میباشد البته بنده نه باستان شناسم ونه
تاریخ دان ولی میگویند ادم خدا را ندیده ولی باید بقدرتش انرا بشنا سد من تردید
ندارم ونمیتوانم نظریه باستان شناسان را مردود بدانم شاید بنای قلعهای بم وکرمان با
قلعه بن پور در یک مقطع زمانی باشد چون با هم شباهت دارند میدانیم خیلی از قلعه ها
در کشورهای همجوار هم با هم شباهت دارند واین شباهت ویا همزمانی دلیل نمیشود ایا
ملتهای همچوارمی پذیرند قلعه های انها بحاطر شباهت متعلق به شاهان ساسا نی است .
وهمینطور بنظر بنده انچه مسلم است وجای شک تردیدی وجود ندارد قلعه باستانی بن پور
بد ست پادشاهان ساسانی ساخته نشده است که انرا قلعه ساسانی بدانیم .بلکه این قلعه
ودها قلعه دیگر در بلوچستان غربی بدست پادشاهان وفرمانروایان بلوچ ساخته شده اند
وباید باور بکنیم.
پادشاهان ساسانی توان تعرض وتصرف
بلوچستان را نداشته اند وانهم بیا یند در بلوچستان ماندگار بشوند وقلعه بن پور را
بسازند دلیل ان کاملا روشن است.
دولت ساسانی که دارای توپ وتانک
هواپیمای بمب افکن نبوده سلاح جنگی انها با سلاح بلوچها مساوی بوده مثل شمشیر نیزه
وغیره ودر چنین شرایطی سابقه نداشته هیچ مهاجمی بیاید ودر بلوچستان ماندگار بشود
ودست بساختن قلعه هم بزند.
دو عا مل در گذ شته از تصرف وتسلط
بیگانگان بر بلوچستان وجود داشته اولی شجاعت و ایمردی بلوچها ویکسا ن بودن سلاحها
در مقابله با مهاجمین ودوم طبیعت خشن واتشتی ناپذربلوچستان که محل امن و راحتی برای
مهاجمین نبوده البته در طول زمان بارها اتفاق افتاده که بلوچستان مورد تهاجم همسایه
شمالی خود قرار بگیرد ولی مدت زمانی کوتاه پس از غارت وچپاول وبا دادن تلفاتی سنگین
از بلوچستان عقب نشینی کرده اند.
ومتقابلا فرمانروایان بلوچ هم جهت
تلافی شهرها ی مرکزی ایران کنونی را تا حد ورامین مشهد بم کرمان را غارت کرده اند
تاریخ ما گواه این ادعا میباشد واشعاری مستند در این مورد برجا مانده
که حکایت ازان دارد .
و حالا به برداشت ونظریا ت من
توجهی بکنید
بهتر در کنار رودخا نها ساکن میشوند
واجتماعات اولیه شکل میگیرد .
وقلعه باستانی انرا به
دوران ساسانی مربوط بدانیم
وان را به بم وصل
میکنند تا برای انها سندی باشد وانرا فرزند بم مینامند ایا دیده وشنیده اید که
فرزندی هزاران سا ل ازپدر خود بزرگتر ومسن تر باشد واضح وروشن است که قد مت رودخانه
بن پور از قنوات بم کرمان هزاران هزار سا ل بیشتر است همه میدانیم انسانها زمانی به
احداث قنا ت پی میبرند.
که اول موفق به کشف اهن و ذوب ان میشوند چون
برای احداث قنات باید ازبیل و کلنگ استفاده بشود
و حالا در نظر بگیرید
عمر رودخانه بن پور را وتاریخ کشف فلزات ومتعاقب ان احداث قنوات درخاورمیانه وبحصوص
در ایران بنظرم همه باور دارند شهرهای مرکزی ایران مثل یزد کرمان وبم
تاریخ شان با زمان احداث قنوات مطا بقت دارد.
چون من
خبر ندارم وندیده ام شهرهای بم کرمان در کنارزنده رود ی واقع شده با
شند
وبا این شرایط نیازی به توضیح بیشتری نیست تاریخ بن پور کجا و
تاریخ بم کرمان کجا بن پور در طول تاریخ مرکز حکمرانی پادشاهان وفرمانروایان
بلوچستان غربی بوده
وبه انبار غله بلوچستان معروف بوده ایا میدانید
مساحت وطول زمینهای زیر کشت حوزه رودخانه بن پورچقدر بوده واز کجا شروع میشودــ از
ابادی کنونی بنام شهردرازتا زهکلوت و جازموریان
که حدود دوست
کیلومترطول دارد ودر گذشته طبق اظهارات مطلعین در دو سوی رودخانه
بن پور از شهردراز تا جازموریان وجنگل چاه هاشم زیر کشت گندم وذرت
بوده
وخوراک هشتاد درصد از مردم بلوچستان غربی از بن پور تامین
میشده .
ایا میدانید مرکز وپایتخت شاه مکران کجا
بوده بن پور چون در هیچ کجای منطقه مکران سرزمینی
به ابادانی ووسعت بن
پور وجود نداشته وندارد. چون تنها زنده رود منطقه مکران رود بن پور میباشد
وفردوسی حکایت میکند که شاه مکران دارای دویست فیل جنگی بوده وفقط
میشود خوراک فیلها از بن پور و زیستگاه انها رودخانه وجنگلهای انبوه ان باشد ضمنا
در گذشته وحال بقسمت شمالی دوبخش بلوچستان شرقی وغربی سرحد میگوئیم وبقسمت جنوبی
وساحلی ان مکران بهر صورت فردوسی از شاه مکران سخن میگوید
.
وجنگ ان با کیخسرو پادشاه ایران واگر گفتار فردوسی درست باشد
وکیخسروی در ایران پادشاه بوده
وباید باور بکنیم که در مکران هم شاهی
وجود داشته وان شاه هم بدون تردید مرکز حکمرانیش
غیر از بنپور جای دیگر
نبوده .
پس باید یقین داشته باشیم قلعه بن پور بدست پادشاهان و
حکمرانان بلوچ بنا گردیده ونه بد ست شاهان ساسانی وبعضی از مورخین بی انصاب نا اگاه
مغرض بنای قلعه بن پوررا به زمان نادرشاه وبعضی بدوران سلجوقیان هم نسبت میدهند هدف
از ذکر مطالب بالا این بود که نسل جوان ما بداند که قلعه بنپور بدست شاهان سا سانی
بنا نگردیده.
واسم تاریخی وباستانی مرکز بلوچستان غربی بن پور میباشد نه
( بم پو ر)که اشغال گران بجای ( ن ) کلمه( م ) را گذاشته اند با هدفی مشحص که من
بلوچ به ان توجهی ندارم که بن پور چرا بم پور میشود.
وپهره چرا
ایرانشهرو گه چرا نیکشهرو نباید نسل جوان واگاه حرکات موذیانه دشمن را نادیده
بگیرد
ومن بلوچ هم دریای مکران را دریای عمان بگویم
؟
واینک بمطلب بعدی که بنظرم بسیار مهم است
میفردازم
وان تاریخ مهاجرت طایفه رند از حلب میباشد به ان اشاره ای
میکنیم که اولین منزل گاه انها بنپور بوده
همه مورخین بلوچ بر این
باورند که شعر حلب مادر اشعار بلوچی است چون تاریخی بدرازای تاریخ اسلام دارد ودو
شعر در این مورد سروده شده که اولی سر اغاز ان با این بند شعر شروع
میشود
( جی هما باری که حلب رندی جاگهت = بن سعیدانی شهر هزار گنجی
باغچهت ) شعردوم سر اغاز ان با این بند شعر اغاز میشود
( وقتی سر
زرتگ یزید کشتگی شاهین خسین = ما هشتگنت زرین منند گون شصت چهارین بیرکان
)
ضمنا شعرای معاصر بیشتر از شعر اولی استفایده میکنند وان شعر
بوسیله نوار وسیدی در دست رس عموم قرار گرفته ومن تنها شعر دوم را از شحصی تاریخ
دان بنام مرحوم چاکر خان شیرانی شنیدم که ساکن فنوج بودند وی حدود 120 سال عمر
میکند ودر اوایل دهه حکومت ملایان جهان را بدرود میگوید وی بنظر من یک گنجینه از
تاریخ بلوچستان بود که متائسفانه از ان همه اطلاعات استفاده ای
نمیشود.
نامبرده در چند ین جلسه شعر دومی رابرای من از اول تا
اخر میخوانند وبر این باور بود که شعر اصلی حلب این است بهر جهت دران شعربیان میشود
پس از شهادت امام خسین ( ع )
طایفه رند بسرکردگی فردی بنام میر
گیلو از حلب کوچ میکنند وارد ایران میشوند ودر شعر درست مسیر انها را بیان میکند که
از حدود شیراز ولار عبور میکنند وخود را بحوزه رودبار جیرفت میرسانند
وا ین بند شعر که بیاد من مانده میگویند.
( رود
باری دهان جهل بوتنت = اپ واپ سران ننداننت = زیدو کهچران چاراننت )
(
بن پورگون هرازی کوتا ن = گفتگ سر متا بین چوتان )
حلاصه طبق
اظهارات نامبرده میگویند طایفه رند در زمان خلیفه دوم عمر فاروق از بلوچستان همراه
عیال واطفال خود به عربستان میروند ودر انجا ساکن شده بسیار مورد توجه خلیفه قرار
میگیرند
وزمانیکه سپاه اسلام بفرماندهی خالد ابن ولید مامور تصرف سر
زمینهای شامات میگردند مردان شمشیرزن رند دوطلبانه همراه سپاه خالد ابن ولید در ان
جنگها شرکت میکنند وچنان از خود شجاعت ومردانگی نشان میدهند که مورد توجه سردار
سپاه وخلیفه وقت قرار میگیرند .
وپس از تصرف سرزمینهای شام بپاس
خدمت وشجاعتی که از خود نشان داده بودند سرزمین حلب به انها واگذار میشود که همراه
ایل تباروعیال اطفال خود در انجا ساکن میشوند ضمنا بعضی میگویند
حلب همان شهری است که درکشور سوریه واقع شده وبعضی بر این باورند
که شهر حلبچه کنونی میباشد که در کشور عراق واقع شده در هر صورت حلب سوریه باشد ویا
حلبچه عراق شعری مستند بنام شعر حلب از ان دوران بر جا مانده وپس از شهادت امام
خسین طایفه رند بعنوان اعتراض ونفرت از اعمال یزید سرزمین حلب ویا حلبچه را ترک
میکنند دوباره بطرف بلوچستان بر میگردند وخود را به بن پور میرسانند وانجا را تصرف
میکنند وبعد از میر گیلو فرزند او بنام میر پیروز به حکومت بنپور میرسد وپس از
درگذشت پیروز فرزندش میر جلال بجای اوبهحکومتی میرسد ودر زمان میر جلال بود که
ناگهان لشکری بزرگ از ایران بطرف بن پور سرازیر میشود ومیرجلال
غافلگیرشده.
وپس از چند روز نبرد بی امان میر جلال در یک جنگ
غافلگیر کننده ونا برابرشکست میخورد
وبطرف سرزمینهای کیچ مکران عقب
نشینی میکند ودر انجا خود را برای جنگ اماده میسازد
ولی سپاه مهاجم
پس از تاراج بنپور وخوزه ان سریع بطرف ایران بر میگردد.
بند شعری در
این مورد
( صد سال گوستگت پر حالا = زور ارتگ پدا غازیان = ترکی بل
هری تازیان =
فوج که زستگ چه ایرانا = بن پور جا نبوت شیرانا
)
حلاصه میر جلال منطقه کیچ مکران را تصرف میکند وبرای همیشه در
انجا ماندگارمیشود وبحکمرانی میفردازد مدتی کوتاه دوباره دوفرزند خود را که یکی
بنام رند بوده ودیگری بنام لاشارجهت خکمرانی مجدد بطرف بن پور میفرستد ان دو
برادردوباره بر بنپور وتوابع ان مسلت میشوند وبخکمرانی میفردازند بند شعری در این
مورد که میگویند
( بچ میر جلالی چارتنت = لاشار رند سردارتنت = هوت
میر بلوچ مالدارتنت )
ویک بند دیگر از شعروان زمانی است که پسران میرجلال
بطرف بنپور بر میگردند
( لاشار رفتگت لاشارا = رند مه پهره ای
بازارا)
حلاصه رند منطقه پهره وبنپور را تصرف وتصاحب میکند ولاشار
بطرف منطقه ای میرود وساکن میشود که بعدها بنام او به لاشار معروف ومشهور میشود
ضمنا تمام قنواتی که در خوزه لاشار از خراب واباد وجود دارد مردم ان سامان معتقدند
که این قنوات در عهد رندان احداث شده اند وهمچنین قنوات خوزه دلگا ن را هم از عهد
رندان میدانند.
حلاصه میرجلال با شکوه وقدرت
برمنطقه
کیچ مکران خکمرانی میکند و قلعه ای بزرگ ومحکم در یکی از ابادیهای کیچ بنا میکند که
بنده اسم ان ابادی را فراموش نموده ام ولی تا کنون ان قلعه بنام قلعه میر جلال
معروف ومشهور است ویکی از قلعه های بسیار تاریخی ان خدود میباشد وبنای ان را با
قلعه بن پور همزمان میدانند
بنظر بنده قلعه ای که معروف به میرجلال
است در زمان او تصرف میشود وشاید در عهد او تعمیر وگسترش پیدا میکند قلعه مذکور
شاید هزاران سا ل پیش از میر جلال سا خته شده چون باستان شناسان فرانسه ای گفته اند
قدمت این قلعه به دوهزار سا ل پیش از میلاد میرسد بهر جهت اکنون ان قلعه تاریخی
بنام قلعه میر جلال معروف است .
بعد ازفوت میرجلال فرزندان او که
بنام رند ولاشار خکومتی بنپوروتمام خوزه مکران راکه تا مینا ب جگین جزقلمرو انها
بوده به فرزندان وقوام خود میسپارند خود به کیچ بر میگردند
.
ودر قلعه میر جلال ساکن میشوند وبعقیه عمر خود را بخوشی
وکامرانی میگذرانند وروزگار انها هم سپری میشود وفرزند ارشد رند بنام شیحک وفرزند
لاشاربنام نود بندگ میباشد ومیرشیحک بجای رند بعنوان سر پرست طا یفه رند تعین
میگردد ونود بندگ بعنوان سرپرست طایفه لاشار ودر زمان این دو پسر عمو بود که طایفه
رند با توافق وبدون کوچکترین اختلافی بدوقسمت تقسیم میشود بنام طایفه رند ولاشاری
میر شیحک هم بعنوان رئیس وسر پرست هر دو طایفه تعین میشود .
ودر
زمان میرشیحک بود که بلوچستان به اوج قدرت میرسد چون او تصمیم میگیرد
.
که سرزمینهای بلوچستان شرقی را که در تصرف پادشاهان هند بودند
پس گرفته وبلوچستان را یک پارچه وبیک کشور مستقل تبد یل بنماید وچنین هم میشود
.
وبیک بند از شعر معروف رندان توجه کنیم که از قول شیحک
میگوید
( من گون چل هزاری فوجان = نود بندگ گنا پنجاها)ملکانا گرن
یک جا ها = بکشا ین وتوتی براتانا )
ودر زمان اتخاد این دو
پسرعموواین دو طایفه مقتدر بود که از کچر ( کراچی ) تا دادل سیبی وتمام بلوچستان
شرقی هم بتصرف انها در میاید وروزگار بر وفق مراد انها میگردد .
تا
اینکه زمان پیری میرشیحک فرا میرسد او فرزند برومند وشمشیزن خود را که بنام میر
چاکر بوده
بجای خود انتخاب میکند ودر جشنی که بدین منا سبت در شهر
سیبی برگذار میکند تمام بزرگان قوم را از جمله میر نود بندگ را دعوت میکند جشنی با
شکوه برگذار میشود ودر پیان جشن عمامه سرداری را نودبندگ برسرمیرچاکر میگذارد ودر
همین اثنا یک نفر رند وارد میشود ومیگوید این چه جای شادی
است.
من اطلاع دارم لاشاری ها هم جشنی بر پا کرده اند وگهرام را
بسرداری خود انتخاب نموده اند وچند حرف زشت هم بزبان میاورد وبلا فاصله میر چاکر
دستور میدهد او را شدیدا تنبه نمود بحاطر خرفهای زشتی که به گهرام گفته حلاصه ازخبر
برگذاری جشن وتعین نمودن میرگهرام بسرپرستی طایفه میر نود بندگ پدر میر گهرام سخت
ناراحت ونگران میشود که دوران برادری ویگانگی دوطایفه رو بپایان
است.
ولی میر شیحک ومیر چاکر روبه بودبندگ میکنند ومیگویند شما
نگران نباش گهرام لیاقت وشایستگی ان را دارد که سر پرست طایفه لاشاری باشد ویک بند
شعر
( لاشار پروتی احتراما = پاگی بستگت گهراما = مشهورن بلو چ په
ناما )
میر گهرام پس از مدت کوتاهی که بسرپرستی طایفه تعین شده بود
عزمش جزم میشود که شهر گنداوگ وخوزه ان را از تصرف راجا های هندی که در ان شهر
حکومت میکردند در بیاورد ومرکز خکومتی خود را بانجا منتقل بنماید بزرگان وریش
سفیدان قوم او را از چنین جنگی بر خذرمیدارند وقدرت پادشاهان هند رابه او گوشزد
میکنند ولی میر گهرام تصمیم خود را گرفته بود.
وبه این بند شعر توجه
بکنیم
( گهراما دو جاه جاگاه هنت = یار گور یا گلی گنداوک
)
بهر جهت میر گهرام به گنداوک خمله میکند جنگی سخت بین لشکریان میر
گهرام وراجای هندی در میگیرد در سومین روز جنگ بودکه میرچاکر با لشکریان تازه نفس
رند بکمک میر گهرام میشتابد
ولشکر راجا در همان روز مضمخل میشود
وخود راجا بقتل میرسد . شهر گنداوک بتصرف در میاید میرچاکر به میرگهرام تبریک
میگوید وپس از چند روزی میر چاکر به طرف سیبی بر میگردد.
ودر
همین جا بود که میر چاکر به میر گهرام پیشنهاد میکند ومیگوید من در نظر دارم به
دهلی خمله
بکنم واز او میحواهد در این لشکر کشی همراه او باشد وقول قرار
میگذارند در صورت پیروزی
تمام غنائیم را بطور مساوی تقسیم بنما یند
وهردو سردار مشغول تهیه تدارک جنگی میشوند که پیروزی مخال بنظر میرسید ولی عزم انها
جزم بود به این بند شعر توجه کنیم .
( چهل هزار رند نت گون چاکرا
ثانی = پنجاه گون گهرامن یلی غازی) میر چاکر ومیر گهرام همراه
نود
هزار مرد شمشیر زن از دو طا یفه در زمان معین بطرف دهلی خرکت نموده وشهرهای مسیر
راه را یکی پس از دیگری تصرف میکنند وپادشاه هند هم از این تهاجم لشکر کشی خبر دارد
او در نظر دارد .
تا لشکریان مهاجم به نزدیکیهای دهلی برسند وانگاه
با یک خمله گسترده انها را تار مار بنماید و به این منظوربه انها اجازه میدهند بسمت
دهلی پیشروی بکنند لشکریان میر چاکر به نزدکیهای دهلی میرسند .
جنگی
وحشتناک پر تلفات اغاز میشود واین جنگ حدود یکماه بدرازا میکشد
.
روزی بانلی حواهر میر چاکرمادر میران سردار شجاع وشمشیر زن که از
نظر عقل دانش هم سر امد دوران خود بوده وی فرزند میر عبدالله لاشاری است ویگانه
اولاد که میر عبدالله در سن جوانی فوت میکند وبا نلی دیگر حاضر به ازدواج نمیشود
ودر تمام کارها وجنگها در کنار برادرش میرچاکر قرار داشته زنی شجاع وشمشیرزن وسوار
کاری ماهربا عقل خوش وچنین زنی در تاریخ بلوچستان کم نظیر بوده .
حلاصه بانلی در جنگ دهلی هم همراه برادرش میباشد واو را در پشت
جبهه ومسئول تدارکات و
مداوای مجروحین میکنند وقتی بانلی از طولانی شدن
جنگ وپیروزی تا حدودی نا امید میشود واز اخر عاقبت جنگ نگران است می ترسد اسیر بشود
تصمیم خود را میگیرد ودر نظر دارد پیش از به اسارت در امدن خود را بکشتن بدهد .یک
روز نزدیک بغروب همراه دویست سوار به پشت جبهه هند حمله میکند .
که
تصادفا با پادشاه هند که در پشت جبهه قرار داشته روبرو میشوند جنگی سخت بین افراد
با نلی ومخافظان پادشاه هند در میگیرد وپادشاه که بر فیلی سواراست بمحاصره بانلی
وافراد او در میاید
هنگام غروب که لشکریان دو سپاه دست از جنگ
میکشند وبجایگاه خود بر میگردند.
به میر چاکر ومیران خبر میدهند که
بانلی مدتی پیش همراه دویست سوار به پشت جبه هند خمله کرده وتا هنوز از او خبری
نیست میرچاکر ومیران از شنیدن این خبر ناراخت میشوند میران فوری همراه تعدادی سوار
بسمتی که مادرش رفته بود میروند و خیلی زود خود را بمحل در گیری میرسا
ند.
متوجه میشود مادرش با محافظین پادشاه هند درگیر است میران شجاع
شمشیر زن در اندک مدتی مخافظین شاه هند را تار مارمیکند وانها را از دم تیغ
میگذراند وفیلی را که شاه بر ان سوار بوده از پای در میاورد وپادشاه هند بزمین می
افتد به اسارت میران در میاید سریع او را همراه خود نزد میر چاکر میبرند ومیرچاکر
هم بلا فاصله دستور میدهد طبل شادی را به صدا دربیاورند.
وبانگ
شادی به اسما ن بلند میشود واز ان طرف هم لشکریان هند متوجه میشوند که پادشاه به
اسارت در امده وناچار میشوند روز بعد بیرق تسلیمی را بلند بکنند ودروازهای شهر را
بروی میرچاکر و میرگهرام وسپاهیا ن انها میگشا یند ومیر چاکر در قصر پادشاهی جلوس
میکند وبروی تخت پادشاهی می نشیند در این وقت حادثه عجیبی روی میدهد اقوام وبستگان
میر چاکر که سرمست از پیروزی بدست امده بودند تعدادی زیادی خود را بهمان تختی
میرسانند که میر چاکر نشسته بود .که ناگهان تخت می شکند .
ومیر چاکر
از این حرکت اقوام جاهل خود نا راخت میشود دستور میدهد فوری پادشاه هند را بخضورش
بیاورند به او میگوید این شما واین هم تاج تخت شما من بهمین زودی بر میگردم. پادشاه
هند در مقابل این مردانگی وگذشت دستور میدهد در گنجینها را بگشا یند وهرچه زر
وجواهراتی بوده بپای میر چاکر نثار میکنند حلاصه میرچاکر ومیرگهرام پس مدت مدیدی
استراخت با فتخ پیروزی بطرف بلوچستان بر میگردند.ولی هنگام تقسیم غنائیم بین دو
سردارکدورت ایجاد میگردد .
. ضمنا تخت رندان تا کنون هم در
بلوچستان ضرب المثل میباشد
بهر جهت هدف ومنظور من از نوشتن این وقا یع
تاریخی که دهلی بدست دو سردار بلوچ فتخ میشود این بود که در زمان اتخاد دهلی بدست
میر چاکر ومیر گهرام فتح میشود صرفنا بخواست واراده خود انها بوده ونه بخاطر کمک به
همایون شاه دهلی را فتح میکنند که تعدادی از مورخین مغرض ونا اگاه بر این باورند .
فعلا به جنگهای سی ساله ای که منجر به نا بودی بزرگترین قدرت در تاریخ بلوچستان
میشود نمی پردازیم وتا همینجا بسنده میکنم.
و حالا انچه که قا بل
بحث وتوجه است به ان اشاره میکنم.
مورخین مغرض مینویسند همایون شاه مغول
تبار که از پادشاهی خلع میشود بدربار شاهان صفوی پناه می برد واز انها کمک میحواهد
تا دوباره تاج تخت خود را پس بگیرد .
ومیگویند بدستور شاه ایران بوده که
میرچاکر ومیر گهرام همراه لشکر خود بکمک همایون شاه میروند دهلی را فتح میکنند ودو
باره همایون را به پادشاهی میرسا نند.
و حالا توجه بکنیم به زمان
میرچاکرکه در چه قرنی بوده وپادشاهی سلسله صفویان در چه قرنی
از
انجا شروع میکنیم که میرگیلوپس از شهادت امام خسین همراه ایل تبار خود به بلوچستان
برمیگردد.
تاریخ شهادت امام خسین ( ع ) سال 62 هجری قمری میباشد ودر
همین سال هم طایفه رند بسرکردگی میرگیلوببلوچستان بر میگردند .
خوب
توجه بکنید که چند مین پشت میر چاکر به میر گیلو
میرسد
چاکر گهرام دراوخر قرن دوم ویا سوم هجری به دهلی
خمله کرده اند نه در زمان همایون شاه مغول
وبفرمان شاهان صفوی زمان
خکومت صفوی هارا در نظر بگیرید وزمان مهاجرت میر گیلو که پنجمین نسل او میر چاکر
میباشد وبا این ترتب نباید قبول کرد نوشتار مورخین مغرض هندی وفارسی درست میباشد
بنظرم انها با جعل تاریخ میحواسته اند بگویند وبنویسند میر چاکر ومیرگهرام بخواست
واراده خود دهلی را تصرف نکرده اند بلکه بحواست وارداه پادشاهان صفوی وبه حاطر کمک
به همایون شاه بوده تاریخ نویسان فارسی وهندی میحواسته اند وجه این دوسردار مقتدر
بلوچ را پا ئین بیاورند.
همه میدانیم که لشکریان نادرشاه افشارهنگام
تصرف دهلی حدود یکصد هزار نفر بوده ولشکریان
سلطان محمود غزنوی هم که
دهلی را تصرف نموده در همین حدود ولشکریان دوسردار بلوچ هم هنگام فتخ دهلی نود هزار
نفر بوده مگر اینکه ما به اشعاری که در این مورد بر جا مانده وتاریخ مستند بلوچ
بلوچستان اشعاری است که سینه بسینه نقل شده وبر جا مانده اگر در زمان تصرف هند
همراه نادرشاه وسلطان محمود نویسندگان ومورخینی بوده اند همراه میر چاکر ومیر گهرام
هم شاعرانی وجود داشته اند که حوادث را بصورت شعر برای نسلهای خود باز گو وبر جا
گذاشته اند .
مگر اینکه ما از روی نادانی وجهالت به اشعار بر جا
مانده خود بها ندهیم وارزشی قا یل نشویم
نوشتار بدحواهان ملت خود را
درست ومستند بدانیم که متاسفانه گل خان نصیر هم برداشت ونوشتهای دشمنان ملت بلوچ را
تائید نموده البته من نامبرده را یک شاعر برجسته وانقلابی میدانم وگویا به اشعار
برجا مانده از جنگ دهلی توجهی نکرده شاید دران مقطع زمانی چاکر وگهرام نامی دیگر از
نسل همان چاکر گهرام همراه همایون شاه بوده اند ولی بطور حتم یقین چاکر فرزند شیحک
وگهرام فرزند نودبندگ نبوده اند قرنها فاصله وجود دارد با ان چاکر گهرامی که
میگویند همزمان باهمایون شاه وشاهان صفوی بوده اند.
در حاتمه بعرض
میرسانم هد ف از نوشتن این مطالب تاریخی این بود که یاد اور بشوم انچه را من از
مطلعین وتاریخ دانا بلوچستان شنیده ام و مطالبی که در مورد لشکر کشی میر چاکر ومیر
گهرام بیان نمودم ترجمه اشعاری بود که از جنگ دهلی بر مانده وبنظرم نوار وسیدی ان
اشعار در دسترس عموم قرار دارد نوشتار من حیا ل پردازی وافسانه سرائی نیست بلکه
ترجمه اشعار بر جا مانده از عهد رندان است که من ان اشعار را مستند تر ودر ست تر از
نوشتار بیگا نگان میدانم وان نوشته ها را که در مورد میر چاکر ومیر گهرام بیان
داشته اند مردود دانسته وانرا توهینی به بزرگترین سرداران تاریخ بلوچستان میدانم .
در ضمن حاطر نشان میسازم هدف اصلی من از نوشتن این مقاله این دو مطلب
میبا شد.
.
وبه احتمال قریب به
یقین زمان میرچاکر فرزند میر شیحک ومیر گهرام فرزند نود بندگ حدود قرن دوم ویا سوم
هجری قمری بوده تخقیق بکنید .
که زمان حکومت ننگین صفوی ها در چه
قرنی بوده خود متوجه جعل تاریخ بلوچستان میشوید
ودر حاتمه مجدا یاد
اورمیشوم نام تاریخی دریای بلوچستان دریای مکران است نه در یای عمان
میدانید طول ساحل در یای مکران چقدراست که از بندرجاسک شروع میشود
تانزدیکی بندرکراچی
امتداد دارد و بنظرم بیش ازهزار پانصد کیلومتر
طول ساحل بلوچستان است که بنام دریای مکران در تاریخ بلوچستان یاد شده وثبت گردیده
که دشمنان ملت بلوچ در اوایل قرن بیستم طی یک زد بند سیا سی نام دریای مکران را به
دریای عمان تغیر میدهند ساحل بلوچستان چه ربطی به عمان دارد
ودر نهایت
از فرزندان برومند وبا دانش بلوچستان در خواست دارم بتاریخ خود بیشتر توجه بکنید
شما با قلم توانا ودانش خود میتوانید اشعار بلوچی را که تاریخ مستند ما است ترجمه
نموده وان را بصورت کتاب بزبان بلوچی فارسی وانگلیسی در بیاورید تاریخ مدون ما تا
حدودی بد ست میاید ونیازی به افسانه سرائی بیگا نگان نیست. من هم در حد سواد
ابتدائی خود نکات کوچکی از تاریخ کهن بلوچستان را بیان نمودم امید است مورد توجه
نسل جوان وبا دانش قرار بگیرد – علامه اقبال لاهوری چنین میگوید
(
خدا ان ملتی را سروری داد = که تقد یرش بدست خویش بنوشت)
( به ان ملت
سرو کاری ندارد = که دهقا نش برای د یگران کشت )
منبع: 1- همه علما
ودانشمندان جهان معتقد اند که انسانهای اولیه پس از دوران غار نشینی جهت زندگی 2-
بدون تردید بن پور هم با داشتن زنده رودی مکان ومنزل گاه اولین انسانهای ما قبل
تاریخ در بلوچستان بوده وما بیا ئیم وباور بکنیم قدمت تاریخی بنپور را با بم و
کرمان مقایسه بکنیم 3- استعمار گران پس از استیلا بر بلوچستان نام با ستانی وبا
مسمای بن پور را به بمپور بدل نموده 4- فردوسی شاعرحماسی ایران در کتاب شاهنامه حکا
یت از جنگ کیخسرو با شاه مکران میکند 1- میر گیلو 2- فرزند ش میر پیروز 3- میر جلال
4- رند 5 میر شیحک 6- میر چاکر پس میر چاکرمیشود پنجمین نسل میر گیلو که در سال 62
هجری قمری ببلوچستان بر میگردند ایا بین این پنج نسل چند سا ل وچند قرن طول میکشد
ایا بیشتر از دوست الا سیصد سا ل پس بطور یقین 1- نام اصلی مرکز بلوچستان غربی بن
پور میباشد نه ( بم پور) وقلعه باستانی بن پور بدست شاهان ساسانی بنا نگردیده بلکه
بدست شاهان وفرمانروایان بلوچ ساخته شده 2- در بسیاری از کتابها که بزبان اردو
نوشته شده میگویند میرچاکرمیرگهرام بکمک همایون شاه دهلی را فتخ کرده اند من با ذکر
تاریخ مهاجرت طایفه رند از حلب وفاصله پنج نسل که از میرچاکر تا میر گیلوچند سال
میشود بیان نمودم