پایگاه اطلاع رسانی طایفه شنبه زهی

هدف جمع اوری شجره نامه طایفه ها بلوچ و تاریخچه بلوچستان سیستان توابع قوانین جمهوری اسلامی ایران

طایفه رند


همه میدانیم که بلوچستان غربی در سال 1307 توسط قوای رضا شاه اشغا ل واز ان پس تبد یل به یک استان میشود ودر نخستین اقدام استعمار گرانه اسامی تاریخی وبا ستا نی شهرهای ما را بمیل خود تغیر میدهند مثل پهره به ( ایرانشهر) گه ( به نیکشهر) بن پور( به بمپور) ومگس ( بزابلی )وهمچنین در زمان حکومت رضا شاه بودکه یک چهارم ازسرزمین بلوچستان را قیچی نموده ضمیمه استانهای کرمان وخراسان هرمزگان کنونی میکنند وتعداد زیادی از تره وطوایف بلوچ رااز بلوچستان واز اقوام وبستگان خود جدا میسازند مثل طایفه شیحکی وسا بکی که درمناطق ویسعی بین رشته کوهستان بزمان وهودیان ونرما نشیر واقع شده وبنام دهستا ن اب رئیس نامیده میشود ساکنند وجز شهرستان بم محصوب میشوند وطایفه فرامرزی که در منطقه ای بنام کهستا ن ونندا ت ساکنند این مناطق را جزحوزه جیرفت نموده اندوهمچنین از رمشک تا مارزو بشاکرد منوجان جگین و گا ب ریگ وجاسک بیابان که منطقه وسیعی از بلوچستان را تشکیل میدهد ازبلوچستان جدا شده وضمیمه کرمان واکنون نیمی از این مناطق جز کرمان نیمی جزا ستان هرمزگان است وهم اکنون این طوایفه بلوچ در ان مناطق زندگی میکنند بنام سالار وبشاکردی مارزی ومنوجانی ودر جاسک بیابان طایفه نوشیروانی وطاهرزهی سکونت دارند واین تقسیما ت در زمان رضاشاه صورت گرفته ضمنا طبق گفته بزرگان طوایفی که در بلوچستان غربی ساکنند وخود رااز نژاد وتیره ای ازرندان میدانند عبارتند از طایفه بامری ساکن دلگان ولاشاری و مبارکیها ساکن منطقه لاشار وچانف اهوران وطایفه شیخکی وسا بکی ساکن دهستان اب رئیس وطایفه سالار ساکن در مناطق رمشک ومارزوطایفه طاهرزهی ساکن در حوزه جاسک بیابان وهمچنین این طوایفه که در حوزه پهره ساکنند.




وخود را از اعقاب رندان میدانند عبارتند از برهانزهی بیجارزهی دامنی وکلکلی وطایفه زین الدینی ساکن در اطراف اسپکه وقصرقند طبق گفته مرحوم میرزا خان خرم سرپرست ان طایفه خود را تیره ای از لاشاریها میدانند وهمچنین طبق گفته سردار خان محمد شهنوازی میگوید که ما از نژاد رند هستیم و طایفه میر بلوچزهی هم خود را رند میدانند وهم طبق اطهارات سردارعید محمد ناتوزهی ساکن دالبدین وی میگوید ما هم نوه میر گهرام لاشاری هستیم وطایفه ریگی هم تیره ای از طایفه بزرگ وتاریخی رند است البته از نظر نژادی رندها ولاشاریها یکی هستند .




وبیک بند شعر توجه بکنیم ( لاشار گون ملوکین رندان = یکین پیروکی فرزندان )




واکنون از زمان اشغال بلوچستان میگوئیم


درست هشتاد سا ل ازتصرف بلوچستان توسظ قوای رضاشاه میگذرد یعنی در سا ل 1307 شمسی بود که با شکست امیر دوست محمد خان دولت ایران بر بلوچستان تسلط پیدا میکند .



ولی ما نباید فراموش بکنیم که 1400 سال اندی از تاریخ اسلام میگذرد کشور ایران بنظرم 400 سال استقلال نداشته چند قرن در تصرف اعراب بوده وپس از ان سا لیان متمادی مغولها وترکان سلجوقی ترکان خوارمی وغزنویان تیموریان وسامانیان ودر اواخر سلسله ننگین صفوی بدست اشرف افغان همراه ده هزار سپاهی که نیمی از لشکریان اندک او را بلوچهای انتقام گیرتشکیل میداد ند منقرض میشود .



ما مردم بلوچستان نباید نگران باشیم چون هشتاد سال است سرزمین ما اشغال شده وهمین ایرانیان پر مدعا خودستا قرنها در زیر چکمه بیگا نگان با خفت خواری زندگی میکردند واکنون در زمان حکومتی ملایان است که دارند همان رفتار مغولها را با ما بلوچها شاید هزار بار بد تر تکرار میکنندوبرای ملت مقاوم وپایدار بلوچ که در طول تاریخ پر افتخار خود هر خوادث سهمگینی را با شجاعت پایمردی پست سر گذاشته ظلم وبیداد ملا یا ن امر نادری نیست وبطور حتم یقین این غبار وبیدادگری ملایان هم فروحواهد نشست.




دیر یا زود بساط ظلم بیداد برچیده حواهد شد وملا ومزدورانش در ذباله دان تاریخ مدفون حواهند گشت


وبار دیگر ملت سرافراز بلوچ سرافراز تر از گذشته بر سرزمین مادری خود با افتخار سرنوشت خود را بدست حواهد گرفت این جبر تاریخ است که ما را هم به انجا حواهد رساند چون میگویند . ( خرابی تا که از حد نگذرد اباد کی گردد ) ظلم بیداداستعمار گران بخودی خود باعث بیداری ونجات ملتهای اسیر و دربند شده و میشود ورهائی ملت بلوچ هم یک امر اجتناب نا پذیر است .




بقول معروف دیر زود دارد ولی به مقصد حواهیم رسید چون خود دشمن است که ما را در این مسیر قرار داده واز خواب بیدار مان میکند مثلی میگویند ( عدو شود سبب خیر = اگر خدا حواهد ) همه میدانیم ملتهای زیادی در قاره اسیا وافریقا در قرن بیستم از چنگال استعمارگران قدرتمند اروپائی رهائی یافته اند وبزرگترین ابر قدرت اتمی جهان روسیه نتوانست بیش از هفتاد سا ل بر کشورهای اسیای میانه تسلط داشته باشد واکنون استقلال خود را باز یافته اند یاس نا امیدی در فرهنگ بلوچ جائی ندارد واگر چنین بود تا بحا ل نه از زبان ونه از لبا س ونه از مذهب ما چیزی برجا مانده بود. ملا ومزدورانش در بلوچستان اب در هاون میکوبند باکشتار وقطع دست پای بلوچ بمقصد نحواهند رسید واز ارباب کنونی خود روسیه بیاموزند نا گفته نماند بنده نه تجزیه طلبم ونه تجزیه را در شرایط فعلی بنفع بلوچستان میدانم بنده بعنوان یک فرد معمولی طرفداریک حکومت دمکرات واقعی در چهار چوب ایرانی اباد وازاد هستم برایم فرقی نمیکند ان حکومت مشروط سلطنتی باشد ویا جمهوری فدرال وعیره فقط حق حقوق ملیتهای ایرانی را برسمیت بشناسد وتمام شهروندان ایرانی دارای حقوق مساوی باشند ونه مثل حکومت ملایان خودی وغیر خودی شیعه سنی مطرخ باشد و اکنون انچه در بلوچستان میگذرد رفتاریک دولت متجاوز با یک ملت مغلوب است نیازی بتوضیخ یشترنیست بقول معروف چیزی که عیان است چه حا جت به بیان است :




وحالا به اصل مطلب می فردازیم وان اسم تاریخی وبا مسما ی ( بن پور) ا ست



وتوجه خوانندگان عزیز را بمطالب زیر جلب میکنم مردم بلوچستان وبحصوص باشندگان بن پور به ان


بن پورمیگویند تنها مهاجرین و تعدادی تحصیل کرده بی اطلاع که میحواهند مثلا کتابی صحبت بکنند به بن پورمیگویند بمپوراز دسیسه دشمن اگاه نیستند که بچه هدفی نامهای تاریخی وباستا نی شهرهای ما را تغیر داده اند .


انچه باعث نگرانی واعتراض بنده میباشد اخباری بود که در سایتهای انترنتی منتشر شده بود که براثرسیل وباردگیهای اخیردر بلوچستان قلعه باستا نی ساسا نی بمپور در استانه ویرانی قرار گرفته



ایا لزومی دارد من بلوچ هم باور بکنم که قلعه باستانی بن پور توسط پادشاهان ساسانی بنا گردیده ویا در عهد انها ساخته شده ومیرساند انچه را تاریخ نویسان مغرض ودشمنان قسم خورده ملت بلوچ با خب بغض در تاریخ خود ثبت نموده اند ما هم بیائیم بگفتار ونوشتار انها بها داده وسند بردگی وبندگی خود را امضا وتا ئید بکنیم.


وبیائم قلعه باستانی بن پور را قلعه باستانی ساسانیان بدانیم صرفنا به این دلیل که مثلا بعضی مورخ وباستان شناسان معتقدند چون شباهت بنای قلعه بن پور با بناهای دوران ساسانی یکی است.



مثل قلعه دختر در کرمان وقلعه بم که تاریخ بنای انها را به دوره ساسانی مرتبط میدانند.



ولی انچه از نظر من مسلم ومستند است غیر از این میباشد البته بنده نه باستان شناسم ونه تاریخ دان ولی میگویند ادم خدا را ندیده ولی باید بقدرتش انرا بشنا سد من تردید ندارم ونمیتوانم نظریه باستان شناسان را مردود بدانم شاید بنای قلعهای بم وکرمان با قلعه بن پور در یک مقطع زمانی باشد چون با هم شباهت دارند میدانیم خیلی از قلعه ها در کشورهای همجوار هم با هم شباهت دارند واین شباهت ویا همزمانی دلیل نمیشود ایا ملتهای همچوارمی پذیرند قلعه های انها بحاطر شباهت متعلق به شاهان ساسا نی است . وهمینطور بنظر بنده انچه مسلم است وجای شک تردیدی وجود ندارد قلعه باستانی بن پور بد ست پادشاهان ساسانی ساخته نشده است که انرا قلعه ساسانی بدانیم .بلکه این قلعه ودها قلعه دیگر در بلوچستان غربی بدست پادشاهان وفرمانروایان بلوچ ساخته شده اند وباید باور بکنیم.





پادشاهان ساسانی توان تعرض وتصرف بلوچستان را نداشته اند وانهم بیا یند در بلوچستان ماندگار بشوند وقلعه بن پور را بسازند دلیل ان کاملا روشن است.


دولت ساسانی که دارای توپ وتانک هواپیمای بمب افکن نبوده سلاح جنگی انها با سلاح بلوچها مساوی بوده مثل شمشیر نیزه وغیره ودر چنین شرایطی سابقه نداشته هیچ مهاجمی بیاید ودر بلوچستان ماندگار بشود ودست بساختن قلعه هم بزند.




دو عا مل در گذ شته از تصرف وتسلط بیگانگان بر بلوچستان وجود داشته اولی شجاعت و ایمردی بلوچها ویکسا ن بودن سلاحها در مقابله با مهاجمین ودوم طبیعت خشن واتشتی ناپذربلوچستان که محل امن و راحتی برای مهاجمین نبوده البته در طول زمان بارها اتفاق افتاده که بلوچستان مورد تهاجم همسایه شمالی خود قرار بگیرد ولی مدت زمانی کوتاه پس از غارت وچپاول وبا دادن تلفاتی سنگین از بلوچستان عقب نشینی کرده اند.


ومتقابلا فرمانروایان بلوچ هم جهت تلافی شهرها ی مرکزی ایران کنونی را تا حد ورامین مشهد بم کرمان را غارت کرده اند تاریخ ما گواه این ادعا میباشد واشعاری مستند در این مورد برجا مانده


که حکایت ازان دارد .



و حالا به برداشت ونظریا ت من توجهی بکنید






بهتر در کنار رودخا نها ساکن میشوند واجتماعات اولیه شکل میگیرد .






وقلعه باستانی انرا به دوران ساسانی مربوط بدانیم







وان را به بم وصل میکنند تا برای انها سندی باشد وانرا فرزند بم مینامند ایا دیده وشنیده اید که فرزندی هزاران سا ل ازپدر خود بزرگتر ومسن تر باشد واضح وروشن است که قد مت رودخانه بن پور از قنوات بم کرمان هزاران هزار سا ل بیشتر است همه میدانیم انسانها زمانی به احداث قنا ت پی میبرند.



که اول موفق به کشف اهن و ذوب ان میشوند چون برای احداث قنات باید ازبیل و کلنگ استفاده بشود


و حالا در نظر بگیرید عمر رودخانه بن پور را وتاریخ کشف فلزات ومتعاقب ان احداث قنوات درخاورمیانه وبحصوص در ایران بنظرم همه باور دارند شهرهای مرکزی ایران مثل یزد کرمان وبم



تاریخ شان با زمان احداث قنوات مطا بقت دارد.


چون من خبر ندارم وندیده ام شهرهای بم کرمان در کنارزنده رود ی واقع شده با شند



وبا این شرایط نیازی به توضیح بیشتری نیست تاریخ بن پور کجا و تاریخ بم کرمان کجا بن پور در طول تاریخ مرکز حکمرانی پادشاهان وفرمانروایان بلوچستان غربی بوده


وبه انبار غله بلوچستان معروف بوده ایا میدانید مساحت وطول زمینهای زیر کشت حوزه رودخانه بن پورچقدر بوده واز کجا شروع میشودــ از ابادی کنونی بنام شهردرازتا زهکلوت و جازموریان



که حدود دوست کیلومترطول دارد ودر گذشته طبق اظهارات مطلعین در دو سوی رودخانه



بن پور از شهردراز تا جازموریان وجنگل چاه هاشم زیر کشت گندم وذرت بوده



وخوراک هشتاد درصد از مردم بلوچستان غربی از بن پور تامین میشده .







ایا میدانید مرکز وپایتخت شاه مکران کجا بوده بن پور چون در هیچ کجای منطقه مکران سرزمینی


به ابادانی ووسعت بن پور وجود نداشته وندارد. چون تنها زنده رود منطقه مکران رود بن پور میباشد


وفردوسی حکایت میکند که شاه مکران دارای دویست فیل جنگی بوده وفقط میشود خوراک فیلها از بن پور و زیستگاه انها رودخانه وجنگلهای انبوه ان باشد ضمنا در گذشته وحال بقسمت شمالی دوبخش بلوچستان شرقی وغربی سرحد میگوئیم وبقسمت جنوبی وساحلی ان مکران بهر صورت فردوسی از شاه مکران سخن میگوید .




وجنگ ان با کیخسرو پادشاه ایران واگر گفتار فردوسی درست باشد وکیخسروی در ایران پادشاه بوده


وباید باور بکنیم که در مکران هم شاهی وجود داشته وان شاه هم بدون تردید مرکز حکمرانیش


غیر از بنپور جای دیگر نبوده .




پس باید یقین داشته باشیم قلعه بن پور بدست پادشاهان و حکمرانان بلوچ بنا گردیده ونه بد ست شاهان ساسانی وبعضی از مورخین بی انصاب نا اگاه مغرض بنای قلعه بن پوررا به زمان نادرشاه وبعضی بدوران سلجوقیان هم نسبت میدهند هدف از ذکر مطالب بالا این بود که نسل جوان ما بداند که قلعه بنپور بدست شاهان سا سانی بنا نگردیده.


واسم تاریخی وباستانی مرکز بلوچستان غربی بن پور میباشد نه ( بم پو ر)که اشغال گران بجای ( ن ) کلمه( م ) را گذاشته اند با هدفی مشحص که من بلوچ به ان توجهی ندارم که بن پور چرا بم پور میشود.




وپهره چرا ایرانشهرو گه چرا نیکشهرو نباید نسل جوان واگاه حرکات موذیانه دشمن را نادیده بگیرد


ومن بلوچ هم دریای مکران را دریای عمان بگویم ؟




واینک بمطلب بعدی که بنظرم بسیار مهم است میفردازم



وان تاریخ مهاجرت طایفه رند از حلب میباشد به ان اشاره ای میکنیم که اولین منزل گاه انها بنپور بوده



همه مورخین بلوچ بر این باورند که شعر حلب مادر اشعار بلوچی است چون تاریخی بدرازای تاریخ اسلام دارد ودو شعر در این مورد سروده شده که اولی سر اغاز ان با این بند شعر شروع میشود



( جی هما باری که حلب رندی جاگهت = بن سعیدانی شهر هزار گنجی باغچهت ) شعردوم سر اغاز ان با این بند شعر اغاز میشود



( وقتی سر زرتگ یزید کشتگی شاهین خسین = ما هشتگنت زرین منند گون شصت چهارین بیرکان )



ضمنا شعرای معاصر بیشتر از شعر اولی استفایده میکنند وان شعر بوسیله نوار وسیدی در دست رس عموم قرار گرفته ومن تنها شعر دوم را از شحصی تاریخ دان بنام مرحوم چاکر خان شیرانی شنیدم که ساکن فنوج بودند وی حدود 120 سال عمر میکند ودر اوایل دهه حکومت ملایان جهان را بدرود میگوید وی بنظر من یک گنجینه از تاریخ بلوچستان بود که متائسفانه از ان همه اطلاعات استفاده ای نمیشود.




نامبرده در چند ین جلسه شعر دومی رابرای من از اول تا اخر میخوانند وبر این باور بود که شعر اصلی حلب این است بهر جهت دران شعربیان میشود پس از شهادت امام خسین ( ع )



طایفه رند بسرکردگی فردی بنام میر گیلو از حلب کوچ میکنند وارد ایران میشوند ودر شعر درست مسیر انها را بیان میکند که از حدود شیراز ولار عبور میکنند وخود را بحوزه رودبار جیرفت میرسانند



وا ین بند شعر که بیاد من مانده میگویند.



( رود باری دهان جهل بوتنت = اپ واپ سران ننداننت = زیدو کهچران چاراننت )


( بن پورگون هرازی کوتا ن = گفتگ سر متا بین چوتان )



حلاصه طبق اظهارات نامبرده میگویند طایفه رند در زمان خلیفه دوم عمر فاروق از بلوچستان همراه عیال واطفال خود به عربستان میروند ودر انجا ساکن شده بسیار مورد توجه خلیفه قرار میگیرند



وزمانیکه سپاه اسلام بفرماندهی خالد ابن ولید مامور تصرف سر زمینهای شامات میگردند مردان شمشیرزن رند دوطلبانه همراه سپاه خالد ابن ولید در ان جنگها شرکت میکنند وچنان از خود شجاعت ومردانگی نشان میدهند که مورد توجه سردار سپاه وخلیفه وقت قرار میگیرند .



وپس از تصرف سرزمینهای شام بپاس خدمت وشجاعتی که از خود نشان داده بودند سرزمین حلب به انها واگذار میشود که همراه ایل تباروعیال اطفال خود در انجا ساکن میشوند ضمنا بعضی میگویند



حلب همان شهری است که درکشور سوریه واقع شده وبعضی بر این باورند که شهر حلبچه کنونی میباشد که در کشور عراق واقع شده در هر صورت حلب سوریه باشد ویا حلبچه عراق شعری مستند بنام شعر حلب از ان دوران بر جا مانده وپس از شهادت امام خسین طایفه رند بعنوان اعتراض ونفرت از اعمال یزید سرزمین حلب ویا حلبچه را ترک میکنند دوباره بطرف بلوچستان بر میگردند وخود را به بن پور میرسانند وانجا را تصرف میکنند وبعد از میر گیلو فرزند او بنام میر پیروز به حکومت بنپور میرسد وپس از درگذشت پیروز فرزندش میر جلال بجای اوبهحکومتی میرسد ودر زمان میر جلال بود که ناگهان لشکری بزرگ از ایران بطرف بن پور سرازیر میشود ومیرجلال غافلگیرشده.




وپس از چند روز نبرد بی امان میر جلال در یک جنگ غافلگیر کننده ونا برابرشکست میخورد



وبطرف سرزمینهای کیچ مکران عقب نشینی میکند ودر انجا خود را برای جنگ اماده میسازد



ولی سپاه مهاجم پس از تاراج بنپور وخوزه ان سریع بطرف ایران بر میگردد.



بند شعری در این مورد



( صد سال گوستگت پر حالا = زور ارتگ پدا غازیان = ترکی بل هری تازیان =


فوج که زستگ چه ایرانا = بن پور جا نبوت شیرانا )



حلاصه میر جلال منطقه کیچ مکران را تصرف میکند وبرای همیشه در انجا ماندگارمیشود وبحکمرانی میفردازد مدتی کوتاه دوباره دوفرزند خود را که یکی بنام رند بوده ودیگری بنام لاشارجهت خکمرانی مجدد بطرف بن پور میفرستد ان دو برادردوباره بر بنپور وتوابع ان مسلت میشوند وبخکمرانی میفردازند بند شعری در این مورد که میگویند



( بچ میر جلالی چارتنت = لاشار رند سردارتنت = هوت میر بلوچ مالدارتنت )

ویک بند دیگر از شعروان زمانی است که پسران میرجلال بطرف بنپور بر میگردند



( لاشار رفتگت لاشارا = رند مه پهره ای بازارا)



حلاصه رند منطقه پهره وبنپور را تصرف وتصاحب میکند ولاشار بطرف منطقه ای میرود وساکن میشود که بعدها بنام او به لاشار معروف ومشهور میشود ضمنا تمام قنواتی که در خوزه لاشار از خراب واباد وجود دارد مردم ان سامان معتقدند که این قنوات در عهد رندان احداث شده اند وهمچنین قنوات خوزه دلگا ن را هم از عهد رندان میدانند.



حلاصه میرجلال با شکوه وقدرت



برمنطقه کیچ مکران خکمرانی میکند و قلعه ای بزرگ ومحکم در یکی از ابادیهای کیچ بنا میکند که بنده اسم ان ابادی را فراموش نموده ام ولی تا کنون ان قلعه بنام قلعه میر جلال معروف ومشهور است ویکی از قلعه های بسیار تاریخی ان خدود میباشد وبنای ان را با قلعه بن پور همزمان میدانند



بنظر بنده قلعه ای که معروف به میرجلال است در زمان او تصرف میشود وشاید در عهد او تعمیر وگسترش پیدا میکند قلعه مذکور شاید هزاران سا ل پیش از میر جلال سا خته شده چون باستان شناسان فرانسه ای گفته اند قدمت این قلعه به دوهزار سا ل پیش از میلاد میرسد بهر جهت اکنون ان قلعه تاریخی بنام قلعه میر جلال معروف است .



بعد ازفوت میرجلال فرزندان او که بنام رند ولاشار خکومتی بنپوروتمام خوزه مکران راکه تا مینا ب جگین جزقلمرو انها بوده به فرزندان وقوام خود میسپارند خود به کیچ بر میگردند .




ودر قلعه میر جلال ساکن میشوند وبعقیه عمر خود را بخوشی وکامرانی میگذرانند وروزگار انها هم سپری میشود وفرزند ارشد رند بنام شیحک وفرزند لاشاربنام نود بندگ میباشد ومیرشیحک بجای رند بعنوان سر پرست طا یفه رند تعین میگردد ونود بندگ بعنوان سرپرست طایفه لاشار ودر زمان این دو پسر عمو بود که طایفه رند با توافق وبدون کوچکترین اختلافی بدوقسمت تقسیم میشود بنام طایفه رند ولاشاری میر شیحک هم بعنوان رئیس وسر پرست هر دو طایفه تعین میشود .



ودر زمان میرشیحک بود که بلوچستان به اوج قدرت میرسد چون او تصمیم میگیرد .




که سرزمینهای بلوچستان شرقی را که در تصرف پادشاهان هند بودند پس گرفته وبلوچستان را یک پارچه وبیک کشور مستقل تبد یل بنماید وچنین هم میشود .


وبیک بند از شعر معروف رندان توجه کنیم که از قول شیحک میگوید



( من گون چل هزاری فوجان = نود بندگ گنا پنجاها)ملکانا گرن یک جا ها = بکشا ین وتوتی براتانا )



ودر زمان اتخاد این دو پسرعموواین دو طایفه مقتدر بود که از کچر ( کراچی ) تا دادل سیبی وتمام بلوچستان شرقی هم بتصرف انها در میاید وروزگار بر وفق مراد انها میگردد .



تا اینکه زمان پیری میرشیحک فرا میرسد او فرزند برومند وشمشیزن خود را که بنام میر چاکر بوده



بجای خود انتخاب میکند ودر جشنی که بدین منا سبت در شهر سیبی برگذار میکند تمام بزرگان قوم را از جمله میر نود بندگ را دعوت میکند جشنی با شکوه برگذار میشود ودر پیان جشن عمامه سرداری را نودبندگ برسرمیرچاکر میگذارد ودر همین اثنا یک نفر رند وارد میشود ومیگوید این چه جای شادی است.




من اطلاع دارم لاشاری ها هم جشنی بر پا کرده اند وگهرام را بسرداری خود انتخاب نموده اند وچند حرف زشت هم بزبان میاورد وبلا فاصله میر چاکر دستور میدهد او را شدیدا تنبه نمود بحاطر خرفهای زشتی که به گهرام گفته حلاصه ازخبر برگذاری جشن وتعین نمودن میرگهرام بسرپرستی طایفه میر نود بندگ پدر میر گهرام سخت ناراحت ونگران میشود که دوران برادری ویگانگی دوطایفه رو بپایان است.




ولی میر شیحک ومیر چاکر روبه بودبندگ میکنند ومیگویند شما نگران نباش گهرام لیاقت وشایستگی ان را دارد که سر پرست طایفه لاشاری باشد ویک بند شعر



( لاشار پروتی احتراما = پاگی بستگت گهراما = مشهورن بلو چ په ناما )



میر گهرام پس از مدت کوتاهی که بسرپرستی طایفه تعین شده بود عزمش جزم میشود که شهر گنداوگ وخوزه ان را از تصرف راجا های هندی که در ان شهر حکومت میکردند در بیاورد ومرکز خکومتی خود را بانجا منتقل بنماید بزرگان وریش سفیدان قوم او را از چنین جنگی بر خذرمیدارند وقدرت پادشاهان هند رابه او گوشزد میکنند ولی میر گهرام تصمیم خود را گرفته بود.



وبه این بند شعر توجه بکنیم


( گهراما دو جاه جاگاه هنت = یار گور یا گلی گنداوک )



بهر جهت میر گهرام به گنداوک خمله میکند جنگی سخت بین لشکریان میر گهرام وراجای هندی در میگیرد در سومین روز جنگ بودکه میرچاکر با لشکریان تازه نفس رند بکمک میر گهرام میشتابد



ولشکر راجا در همان روز مضمخل میشود وخود راجا بقتل میرسد . شهر گنداوک بتصرف در میاید میرچاکر به میرگهرام تبریک میگوید وپس از چند روزی میر چاکر به طرف سیبی بر میگردد.




ودر همین جا بود که میر چاکر به میر گهرام پیشنهاد میکند ومیگوید من در نظر دارم به دهلی خمله


بکنم واز او میحواهد در این لشکر کشی همراه او باشد وقول قرار میگذارند در صورت پیروزی


تمام غنائیم را بطور مساوی تقسیم بنما یند وهردو سردار مشغول تهیه تدارک جنگی میشوند که پیروزی مخال بنظر میرسید ولی عزم انها جزم بود به این بند شعر توجه کنیم .



( چهل هزار رند نت گون چاکرا ثانی = پنجاه گون گهرامن یلی غازی) میر چاکر ومیر گهرام همراه



نود هزار مرد شمشیر زن از دو طا یفه در زمان معین بطرف دهلی خرکت نموده وشهرهای مسیر راه را یکی پس از دیگری تصرف میکنند وپادشاه هند هم از این تهاجم لشکر کشی خبر دارد او در نظر دارد .



تا لشکریان مهاجم به نزدیکیهای دهلی برسند وانگاه با یک خمله گسترده انها را تار مار بنماید و به این منظوربه انها اجازه میدهند بسمت دهلی پیشروی بکنند لشکریان میر چاکر به نزدکیهای دهلی میرسند .



جنگی وحشتناک پر تلفات اغاز میشود واین جنگ حدود یکماه بدرازا میکشد .



روزی بانلی حواهر میر چاکرمادر میران سردار شجاع وشمشیر زن که از نظر عقل دانش هم سر امد دوران خود بوده وی فرزند میر عبدالله لاشاری است ویگانه اولاد که میر عبدالله در سن جوانی فوت میکند وبا نلی دیگر حاضر به ازدواج نمیشود ودر تمام کارها وجنگها در کنار برادرش میرچاکر قرار داشته زنی شجاع وشمشیرزن وسوار کاری ماهربا عقل خوش وچنین زنی در تاریخ بلوچستان کم نظیر بوده .



حلاصه بانلی در جنگ دهلی هم همراه برادرش میباشد واو را در پشت جبهه ومسئول تدارکات و


مداوای مجروحین میکنند وقتی بانلی از طولانی شدن جنگ وپیروزی تا حدودی نا امید میشود واز اخر عاقبت جنگ نگران است می ترسد اسیر بشود تصمیم خود را میگیرد ودر نظر دارد پیش از به اسارت در امدن خود را بکشتن بدهد .یک روز نزدیک بغروب همراه دویست سوار به پشت جبهه هند حمله میکند .



که تصادفا با پادشاه هند که در پشت جبهه قرار داشته روبرو میشوند جنگی سخت بین افراد با نلی ومخافظان پادشاه هند در میگیرد وپادشاه که بر فیلی سواراست بمحاصره بانلی وافراد او در میاید



هنگام غروب که لشکریان دو سپاه دست از جنگ میکشند وبجایگاه خود بر میگردند.



به میر چاکر ومیران خبر میدهند که بانلی مدتی پیش همراه دویست سوار به پشت جبه هند خمله کرده وتا هنوز از او خبری نیست میرچاکر ومیران از شنیدن این خبر ناراخت میشوند میران فوری همراه تعدادی سوار بسمتی که مادرش رفته بود میروند و خیلی زود خود را بمحل در گیری میرسا ند.



متوجه میشود مادرش با محافظین پادشاه هند درگیر است میران شجاع شمشیر زن در اندک مدتی مخافظین شاه هند را تار مارمیکند وانها را از دم تیغ میگذراند وفیلی را که شاه بر ان سوار بوده از پای در میاورد وپادشاه هند بزمین می افتد به اسارت میران در میاید سریع او را همراه خود نزد میر چاکر میبرند ومیرچاکر هم بلا فاصله دستور میدهد طبل شادی را به صدا دربیاورند.




وبانگ شادی به اسما ن بلند میشود واز ان طرف هم لشکریان هند متوجه میشوند که پادشاه به اسارت در امده وناچار میشوند روز بعد بیرق تسلیمی را بلند بکنند ودروازهای شهر را بروی میرچاکر و میرگهرام وسپاهیا ن انها میگشا یند ومیر چاکر در قصر پادشاهی جلوس میکند وبروی تخت پادشاهی می نشیند در این وقت حادثه عجیبی روی میدهد اقوام وبستگان میر چاکر که سرمست از پیروزی بدست امده بودند تعدادی زیادی خود را بهمان تختی میرسانند که میر چاکر نشسته بود .که ناگهان تخت می شکند .



ومیر چاکر از این حرکت اقوام جاهل خود نا راخت میشود دستور میدهد فوری پادشاه هند را بخضورش بیاورند به او میگوید این شما واین هم تاج تخت شما من بهمین زودی بر میگردم. پادشاه هند در مقابل این مردانگی وگذشت دستور میدهد در گنجینها را بگشا یند وهرچه زر وجواهراتی بوده بپای میر چاکر نثار میکنند حلاصه میرچاکر ومیرگهرام پس مدت مدیدی استراخت با فتخ پیروزی بطرف بلوچستان بر میگردند.ولی هنگام تقسیم غنائیم بین دو سردارکدورت ایجاد میگردد .




. ضمنا تخت رندان تا کنون هم در بلوچستان ضرب المثل میباشد

بهر جهت هدف ومنظور من از نوشتن این وقا یع تاریخی که دهلی بدست دو سردار بلوچ فتخ میشود این بود که در زمان اتخاد دهلی بدست میر چاکر ومیر گهرام فتح میشود صرفنا بخواست واراده خود انها بوده ونه بخاطر کمک به همایون شاه دهلی را فتح میکنند که تعدادی از مورخین مغرض ونا اگاه بر این باورند . فعلا به جنگهای سی ساله ای که منجر به نا بودی بزرگترین قدرت در تاریخ بلوچستان میشود نمی پردازیم وتا همینجا بسنده میکنم.



و حالا انچه که قا بل بحث وتوجه است به ان اشاره میکنم.


مورخین مغرض مینویسند همایون شاه مغول تبار که از پادشاهی خلع میشود بدربار شاهان صفوی پناه می برد واز انها کمک میحواهد تا دوباره تاج تخت خود را پس بگیرد .


ومیگویند بدستور شاه ایران بوده که میرچاکر ومیر گهرام همراه لشکر خود بکمک همایون شاه میروند دهلی را فتح میکنند ودو باره همایون را به پادشاهی میرسا نند.


و حالا توجه بکنیم به زمان میرچاکرکه در چه قرنی بوده وپادشاهی سلسله صفویان در چه قرنی



از انجا شروع میکنیم که میرگیلوپس از شهادت امام خسین همراه ایل تبار خود به بلوچستان برمیگردد.



تاریخ شهادت امام خسین ( ع ) سال 62 هجری قمری میباشد ودر همین سال هم طایفه رند بسرکردگی میرگیلوببلوچستان بر میگردند .



خوب توجه بکنید که چند مین پشت میر چاکر به میر گیلو میرسد






چاکر گهرام دراوخر قرن دوم ویا سوم هجری به دهلی خمله کرده اند نه در زمان همایون شاه مغول



وبفرمان شاهان صفوی زمان خکومت صفوی هارا در نظر بگیرید وزمان مهاجرت میر گیلو که پنجمین نسل او میر چاکر میباشد وبا این ترتب نباید قبول کرد نوشتار مورخین مغرض هندی وفارسی درست میباشد بنظرم انها با جعل تاریخ میحواسته اند بگویند وبنویسند میر چاکر ومیرگهرام بخواست واراده خود دهلی را تصرف نکرده اند بلکه بحواست وارداه پادشاهان صفوی وبه حاطر کمک به همایون شاه بوده تاریخ نویسان فارسی وهندی میحواسته اند وجه این دوسردار مقتدر بلوچ را پا ئین بیاورند.



همه میدانیم که لشکریان نادرشاه افشارهنگام تصرف دهلی حدود یکصد هزار نفر بوده ولشکریان


سلطان محمود غزنوی هم که دهلی را تصرف نموده در همین حدود ولشکریان دوسردار بلوچ هم هنگام فتخ دهلی نود هزار نفر بوده مگر اینکه ما به اشعاری که در این مورد بر جا مانده وتاریخ مستند بلوچ بلوچستان اشعاری است که سینه بسینه نقل شده وبر جا مانده اگر در زمان تصرف هند همراه نادرشاه وسلطان محمود نویسندگان ومورخینی بوده اند همراه میر چاکر ومیر گهرام هم شاعرانی وجود داشته اند که حوادث را بصورت شعر برای نسلهای خود باز گو وبر جا گذاشته اند .




مگر اینکه ما از روی نادانی وجهالت به اشعار بر جا مانده خود بها ندهیم وارزشی قا یل نشویم



نوشتار بدحواهان ملت خود را درست ومستند بدانیم که متاسفانه گل خان نصیر هم برداشت ونوشتهای دشمنان ملت بلوچ را تائید نموده البته من نامبرده را یک شاعر برجسته وانقلابی میدانم وگویا به اشعار برجا مانده از جنگ دهلی توجهی نکرده شاید دران مقطع زمانی چاکر وگهرام نامی دیگر از نسل همان چاکر گهرام همراه همایون شاه بوده اند ولی بطور حتم یقین چاکر فرزند شیحک وگهرام فرزند نودبندگ نبوده اند قرنها فاصله وجود دارد با ان چاکر گهرامی که میگویند همزمان باهمایون شاه وشاهان صفوی بوده اند.



در حاتمه بعرض میرسانم هد ف از نوشتن این مطالب تاریخی این بود که یاد اور بشوم انچه را من از مطلعین وتاریخ دانا بلوچستان شنیده ام و مطالبی که در مورد لشکر کشی میر چاکر ومیر گهرام بیان نمودم ترجمه اشعاری بود که از جنگ دهلی بر مانده وبنظرم نوار وسیدی ان اشعار در دسترس عموم قرار دارد نوشتار من حیا ل پردازی وافسانه سرائی نیست بلکه ترجمه اشعار بر جا مانده از عهد رندان است که من ان اشعار را مستند تر ودر ست تر از نوشتار بیگا نگان میدانم وان نوشته ها را که در مورد میر چاکر ومیر گهرام بیان داشته اند مردود دانسته وانرا توهینی به بزرگترین سرداران تاریخ بلوچستان میدانم .


در ضمن حاطر نشان میسازم هدف اصلی من از نوشتن این مقاله این دو مطلب میبا شد.




.







وبه احتمال قریب به یقین زمان میرچاکر فرزند میر شیحک ومیر گهرام فرزند نود بندگ حدود قرن دوم ویا سوم هجری قمری بوده تخقیق بکنید .



که زمان حکومت ننگین صفوی ها در چه قرنی بوده خود متوجه جعل تاریخ بلوچستان میشوید



ودر حاتمه مجدا یاد اورمیشوم نام تاریخی دریای بلوچستان دریای مکران است نه در یای عمان



میدانید طول ساحل در یای مکران چقدراست که از بندرجاسک شروع میشود تانزدیکی بندرکراچی



امتداد دارد و بنظرم بیش ازهزار پانصد کیلومتر طول ساحل بلوچستان است که بنام دریای مکران در تاریخ بلوچستان یاد شده وثبت گردیده که دشمنان ملت بلوچ در اوایل قرن بیستم طی یک زد بند سیا سی نام دریای مکران را به دریای عمان تغیر میدهند ساحل بلوچستان چه ربطی به عمان دارد


ودر نهایت از فرزندان برومند وبا دانش بلوچستان در خواست دارم بتاریخ خود بیشتر توجه بکنید شما با قلم توانا ودانش خود میتوانید اشعار بلوچی را که تاریخ مستند ما است ترجمه نموده وان را بصورت کتاب بزبان بلوچی فارسی وانگلیسی در بیاورید تاریخ مدون ما تا حدودی بد ست میاید ونیازی به افسانه سرائی بیگا نگان نیست. من هم در حد سواد ابتدائی خود نکات کوچکی از تاریخ کهن بلوچستان را بیان نمودم امید است مورد توجه نسل جوان وبا دانش قرار بگیرد – علامه اقبال لاهوری چنین میگوید



( خدا ان ملتی را سروری داد = که تقد یرش بدست خویش بنوشت)


( به ان ملت سرو کاری ندارد = که دهقا نش برای د یگران کشت )

منبع:
1- همه علما ودانشمندان جهان معتقد اند که انسانهای اولیه پس از دوران غار نشینی جهت زندگی 2- بدون تردید بن پور هم با داشتن زنده رودی مکان ومنزل گاه اولین انسانهای ما قبل تاریخ در بلوچستان بوده وما بیا ئیم وباور بکنیم قدمت تاریخی بنپور را با بم و کرمان مقایسه بکنیم 3- استعمار گران پس از استیلا بر بلوچستان نام با ستانی وبا مسمای بن پور را به بمپور بدل نموده 4- فردوسی شاعرحماسی ایران در کتاب شاهنامه حکا یت از جنگ کیخسرو با شاه مکران میکند 1- میر گیلو 2- فرزند ش میر پیروز 3- میر جلال 4- رند 5 میر شیحک 6- میر چاکر پس میر چاکرمیشود پنجمین نسل میر گیلو که در سال 62 هجری قمری ببلوچستان بر میگردند ایا بین این پنج نسل چند سا ل وچند قرن طول میکشد ایا بیشتر از دوست الا سیصد سا ل پس بطور یقین 1- نام اصلی مرکز بلوچستان غربی بن پور میباشد نه ( بم پور) وقلعه باستانی بن پور بدست شاهان ساسانی بنا نگردیده بلکه بدست شاهان وفرمانروایان بلوچ ساخته شده 2- در بسیاری از کتابها که بزبان اردو نوشته شده میگویند میرچاکرمیرگهرام بکمک همایون شاه دهلی را فتخ کرده اند من با ذکر تاریخ مهاجرت طایفه رند از حلب وفاصله پنج نسل که از میرچاکر تا میر گیلوچند سال میشود بیان نمودم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

طایفه کوسگ


Uosf1: تاریخ قوم بلوچ قبل از نوشتن این مطالب باید بگویم که هدف من از نوشتن این مطالب اگاهی بلوچ ها از تاریخشان است نه هیچ هدف سیاسی یا قوم گرایی در اینجا می خواهم انچه که از کتب تاریخی در مورد تاریخ بلوچ را خوانده ام در اختیار خواننده این مطالب قرار دهم تا تاریخ گمشده خود را بشناسند. بلوچ به چه معناست؟ ریشه قوم بلوچ از کجاست؟ بلوچ به معنی بلند قامت و قوی هیکل و در واقع همان پهلوان است. بلوچ ها از اقوام سکایی هستند که در دوره باستان به ایران مهاجرت کردند و به نام پارت ها مشهور هستند و در مناطق سیستان و خراسان تا ترکمنستان فلات ایران ساکن شدند در دوره هخامنشی به خدمت هخامنشیان در امدند و هخامنشیان با استفاده از این اقوام جنگجو نصف دنیای ان روزگار را به تصرف خود در اوردند همانطور که در شاهنامه بزرگترین اقوام جنگجوی ایرانی می باشند و رستم و سهراب و اشکش همه از همین قوم می باشند،بعد از سقوط امپراطوری هخامنشی پارتها از اولین اقوام ایرانی هستند که علم استقلال بر افراشتند و بر ضد اقوام بیگانه یونانی به میارزه بر خواستند و سردار پارتها شخصی به نام ارشک یا اشکش که در شاهنامه و برهان قاطع از اون یاد شده بر علیه یونانیان شورید و عاملان یونانی را از سرزمین خود بیرون راند و یه باختر حمله کرده و ان سرزمین را تصرف کرد و سکه طلا ضرب کرد و حکومتی را بوجود اورد که به نام اشکانیان مشهور شد و در منابع غربی به نام امپراطوری پارت مشهور شد. حال از کجا بدانیم که بلوچ ها همان سکاها یا پارتهایی هستند که در دوران باستان حکومت اشکانیان را بوجود اوردند؟ 1.اسم چندین تن از پادشاهان اشکانی بالاچ می باشد ک شکل قدیم کلمه بلوچ می باشد که معرب ان بلاش می باشد. بالاچ اول اشکانی کسی بود که شهری در شمال ایران ساخت که به نام او به بلاچان یا بلاشکان معروف شد و اقوام پارتی را که در ان ساکن کرد به همین نام می شناختند و در نام این شهر تا قبل از حمله اعراب در کتب تاریخی ذکر شده است. 2.در دوره اشکانی یکی از خاندان های اشرافی و بزرگ اشکانی که در سیستان زندگی میکردند که به نام سورن یا سارن مشهور هستند که سورنای اشکانی سردار معروف ایرانی که رمیان را شکست داد از همین خاندان می باشد که گفته می شود پیروزی سورنا بر رومیان بزرگترین پیروزی شرق بر غرب می باشد اما نکته جالب این است که خاندان سورن هنوز هم در سیستان ساکن هستند و از اصیل ترین طوایف بلوچ می باشند که منظور ما طایفه سارانی هستند که از اقوام اصیل زابل هستند. 3.یکی دیگر از این خاندان های پارتی که در دماوندساکن بودند و حکمرانی ان منطقه به انها تعلق داشت به نام کوسگان مشهور بودند و بعد از حمله اعراب از انجا مهاجرت کردند امروزه یکی از طوایف بلوچ هستند که دقیقا به همین نام مشهور هستند طایفه کوسگان یا کوسگ در بلوچستان ساکن هستند. 4.دلیل دیگر اینکه حکومت اشکانی شبیه حکومت ملوک الطوایفی بلوچ بوده و دولت مرکزی دخالت زیادی در امور ایالات نمیکرده فقط در مواقع جنگ یا مشکلات دیگر و در مجلس تصمیمات گرفته می شده و از عادل ترین پادشاهان بودند و مردم از ازادی مذهبی برخوردار بودند و ملاک انتخاب پادشاه جنگجویی و شجاعت بوده و اگر از پادشاهی خطایی سر میزده خلع و دوباره به ایل بر می گشته و وقتی دوباره صلاحت او تاییده میشده به حکومت بر می گشته. 5.یکی دیگر از وجه مشترک بلوچ با اقوام پارتی ویژگی های اخلاقی و جنگجویی و شجاعت انها می باشد سکایی ها اقوام بسیار جنگجویی بودند قبلا از ساکن شدن در ایران هیچ منطقه ای از تاخت و تاز این قوم جنگجو در امان نبوده و بعد از ساکن شدن در ایران ایرانیان فنون جنگی انان را اموختند و انها را به خدمت گرفتند و امپراطوری بزرگی را بوجود اوردند حتی خود اشکانیان که از همان قوم می باشند در جنگجویی بی نهایت ماهر بودن منابع رومی می گویند که انان در تیراندازی چنان مهارتی داشتند ک تیر های انها از زره و سپر هم رد میشده و گاهی دو سرباز را بهم می دوختند و تیر انها خطا نمیرفت حتی در حال سورکاری در حالی که وانمود به فرار میکردند از روی اسب به عقب برمی گشتند و تیر اندازی میکردند که باز هم با دقت سربازان دشمن را از پای در می اوردند نویسنده ی رومی می نویسد که انها بهترین جنگجویان دنیا هستند و امروز واژه پارتیزان که به سربازان چریکی گفته می شود که داری مهارت و چابکی میباشند از برگرفته از همین جنگویان پارتی می باشد.و نکته جالت جوانمردی در جنگ می باشد که هیچوقت شهرهای دشنمان را خراب نمیکردند و مردم را به اسارت نگرفته و و مورد تجاوز قرار نمیدادند حتی یک نویسنده رومی می نویسد در یکی از جنگها سربازان رومی در حال گریز به رودخانه رسیدند که مرز ایران و روم بود و ایرانیان به دنبال انها بودند و حتی از لحاظ تعداد و قدرت انها بیشتر بودند وقتی رومیان در برای خوردن اب توقف میکنند اشکانیان از حمله به انها خود داری می کنند و اجازه بازگشت به کشورشان را به Uosf1: انها می دهند. اشکانیان از دیپلماسی بسیار بالایی بزخوردار بودند در جنگهایی که بین انها و یونیان روی داد حتی با وجود پیروزی و برتری بر انها همیشه برای صلح پیش قدم بوده و با دشمن با جوانمردی رفتار میکردند با وجود اینکه دشمن شکست خورده به ایران حمله کرده بود باز هم دست دوستی به سویش دراز میکردند. یکی از مواردی که دیپلماسی قوی اشکانیان را نشان میدهد حمله اقوام شرقی مغول و ترکی بود که در دوره انها حتی بسیار شدیدت از دوره خوارزمشاهیان رخ داد ولی اشکانیان با وجود تلاف بسیار و کشته شدند دو تن از شاهانشان در این جنگها ایران را از خطر ویرانی این حملات نجات دادند. 6.یکی دیگر از وجه اشتراک بلوج با اشکانیان و اقوام پارتی لباس مشترک انها می باشد که لباس بلوچی هنوز هم همان لباس اشکانیان باستان است جامه با شلوار چین دار گشاد و لباس زنان بلوچ که سوزن دوزی دارد و از اشکانیان مجسمه هایی وجود دارد که لباسشان سوزن دوزی دارد و یکی از سوزن دوزی های مشهور بلوچی پهلی وار می باشد که تغییر شکل یافته واژه پهلوی وار می باشد که باز هم به اشکانیان بر میگردد. 7.زبان بلوچی که همان زبان پهلوی می باشد که در دوران باستان بدان صحبت میکردند. 8.احوال پرسی بلوچ ها از کلمات اصیل پهلوی تشکیل شده و کلماتی در ان وجود دارد که نشان دهنده روحیه پهلوانی و جنگجویی وجود دارد. استفاده از کلمه دروت و درهبات که بر گرفته از ریشه درا یه معنی سلامتی می باشد که معنی کنونی کلمه درود در فارسی هم سلامتی می باشد که در اصل از کلمه بلوچی درا بوده در بلوچی به سالم درا می گویند ک ناسالم یا مریض را نادرا. و کلمه دیگری که در احوال پرسی بسیار کاربرد دارد کلمه دد میباشد به فتحه د dadکه به معنی درنده بودن است که از برای اطلاع از امادگی طرف مقابل پرسیده می شود که ریشه در اصالت سکایی بلوچ ها می باشد. حال جا دارد این سوال را بپرسیم که چطور همچین قومی با همچین پیشینه ای تاریخش به فراموشی گرایید؟ برای جوابش باید بدانید که بعد از سقوط حکومت اشکانی چه اتفاقی برای این قوم افتاد؟ باز باید به کتب تاریخ مراجعه کرد و از رفتار پارسها با اشکانیان که بعد از اشکانیان به حکومت رسیدند مطالعه کرد. شاهان ساسانی به علت کینه ای که نسبت به پارتها داشتند و خود را بهتر از قوم پارت می دانستند دست به کشتار قوم پارت زدند حتی با وجود خدماتی که در جنگها در دوران ساسانیان به انها میکردند باز هم با بی مهری ساسانیان مواجه می شدند نمونه ان رفتار هرمز و پسرش خسرو با بهرام چوبین که یکی از بزرگترین سرداران نظامی تاریخ است با وجود نجات ایران از تاخت و تاز اقوام شرقی شاه به او سو زن پیدا کرده و تصمیم به قتل او میگیرد که بهرام چوبین از این جریان اگاه شده و به پایتخت حمله میکند و تیسپون را که قبلا متعلق به اشکانیان بود و بهرام خود را از ورثه انان میدانست تصرف می کند و خسرو به روم می گریزد خسرو با لشکری از رومیان به ایران حمله میکند و با شکست بهرام شروع به کشتار اقوام اشکانی میکند که در این جنگ ها صد ها هزار نفر از پارتها کشته می شوند شرح جنگ های ساسانیان و کشتار بلوچ ها و اقوام پارتی حتی در شاهنامه هم ذکر شده است اما شرح دقیق تر این کشتار ساسانیان در کتاب ایران در استانه یورش تازیان امده است،کینه ساسانیان نسبت به اشکانیان به حدی بوده که حتی شهرها و تمام اثار دوران اشکانی را نابود می کردند و نمونه ان ویران کردن شهرهای اشکانی در ارمنستان و سوریه توسط شاهپور ساسانی است. حالا با توجه به مطالبی که گفته شد دلیل اینکه چرا بلوچ ها در تاریخ خود خود را مهاجر از شام میدادند را توضیح خواهم داد. با توجه به کشتار اقوام پارتی که بلوچ ها بازمانده همان اقوام هستند و در اواخر حکومت ساسانیان روند این کشتار ادامه داشت با شروع حملات اعراب به ایران اقوام پارت یا بهتر بگویم بلوچ راه نجات خود را از ظلم و ستم ساسانیان پیوستن به اعراب دیدند که در تاریخ هم امده که عده ای از ایرانیان به اعراب پیوسته و قرار دادی با انها انعقاد کردند که بنا بر این قرار داد بلوچ ها به اعراب در جنگ کمک میکنند به شرطی که حقوق و مزایایی برابر با اعراب بگیرند و با یکی از اقوام اشراف عرب پیمان برادری بسته و در جایی در سرزمین شام ساکن شوند و اگر جنگی بین اعراب با همدیگر روی دهد بلوچ ها بی طرف هستند که این پیمان در زمان خلاقت حضرت عمر خلیفه دوم بسته شد و بلوچ پس از فتح ایران در شام ساکن شدند. جنگ بلوچ ها با ساسانیان حتی در اشعار بلوچی هم امده که سردار بلوچ پیروز گلو با ساسانیان همیشه در حال جنگ بوده ک در دوره یزدگرد ساسانی هم سرداری اشکانی به نام پیروزان علیه ساسانیان شورش می کند. هنوز هم در سوریه مکان هایی به اسم بلوچ وجود دارد که گواه اقامت بلوچ ها در این سرزمین است برای مثال مکانی به اسم وادی البلوس و .. بعد از اختلاف اعراب با یکدیگر جنگ یزید و امام حسین که یزید از بلوچ ها می خوUosf1: اهد که در جنگ با امام حسین به او بپیوندند بلوچ ها با این درخواست مخالفت میکنند چون برخلافی پیمانی بود که با اعراب بسته بودند و بعد از شهادت امام حسین دوباره به وطن خود که سیستان و بلوچستان است دوباره مهاجرت میکنند که در اشعار بلوچی شرح این مهاجرت امده است که به اشتباه بعضی از اقوام بلوچ فکر میکنند که از اعراب هستند و این داستان مهاجرت و ریشه عربی ور بسیاری از اقوام بلوچ وجود دارد ک ریشه در همین مهاجرت بلوچ ها دارد حتی طایفه سارانی که بازماندگان خاندان سورن هستند نیز همچین باوری دارند در صورتی که این عقیده ای اشتباه است که در بین همه اقوام بلوچ وجود دارد که اگر از نسل اعراب بودند با ان جمعیتی که مهاجرت کردند که جمعا طوایف رند و لاشار 90 هزار نفر جمعیت داشتند باید کل منطقه بلوچستان به زبان عربی صحبت میکردند و لباس عربی می پوشیدند. خاستگاه بلوچ سیستان است و در شاهنامه امده است که کیخسرو حکومت مکران را بعد از تصرف به اشکش بلوچ که از فرماندهان سپاهش بوده میدهد و عده ای از بلوچها از ان زمان در مکران ساکن می شوند در کتاب تاریخ سیستان وصیف سیستانی ساکنان سیستان را 12 طایفه بلوچ بلوچ می شمارد. چرا در شاهنامه محل سکونت بلوچ ها را در شمال ایران ذکر کرده است؟ بعد از تشلیل حکومت اشکانی پارتها که بلوچ ها بازمانده همان قوم هستند از خراسان و سیستان به غرب ایران تاختند تا یونانیان را از ایران بیرون برانند از شهر نسا در ترکمنستان کم کم به شهر صد در دروازه در شمال ایران ساکن شدند و در اخر در تیسپون در غرب ایران تا به دشمن خود نزدیکتر باشند بیشتر اقوام پارتی در شمال ایران زندگی میکردند که شرح ان در کتاب شهرستان های ایران امده است و حتی شهر بلوچ ها بلاچان یا همان بلوچان که بالاچ اول اشکانی ان را بوجود اورد. این اقوام بعد از حمله اعراب در حلب شام ساکن و بعد از شهادت امام حسین به سرزمین مادری خود بازگشتند. علاوه بر حکومت اشکانی حکومت کوشانی هم توسط همین اقوام سکایی که بلوچ ها بازمانده انها هستند بوجود امد که هم عصر اشکانیان می باشد ک طایفه کشانی بلوچ ها بازمانده انها هستند. پس از خواندن این مطالب و اگاهی از پیشینه خود باید از تاریخ درس بگیریم چرا ان پیشینه درخشان به این ضعف و اختلاف قومی و مذهبی بدل شده چرا بلوچ اینقدر ضعیف شده؟ بزرگترین علت ضعف بلوچ ها اختلاف قومی و قبیله ای و مذهبی می باشد. عصبیت قبیله ای که اعراب جاهلی در 1300 سال پیش یا ان مواجه بودند بلوچ امروز با ان دست و پنجه نرم میکند و گریبان گیر جامعه بلوچستان شده هر طایفه ادعای برتری از طوایف دیگر را دارد هیچ طایفه ای توانایی تحمل طایفه دیگر را ندارد ماننده خانواده ای که در ان چندین برادر باهم دیکر اختلاف داشته باشند هیچوقت این خانواده به موفقیت نمیرسد مثال جامعه بلوچستان هم همین می باشد همه از یک ریشه و از یک نژاد اما با همدیگر اختلاف دارند عقاید دوران جاهلی در دوره ای که همه جوامع با علم و دانش ک صلح و سازش به سمت پیشرفت و سعادت میروند جامع بلوچستان را از پای در اورده و ضعیف و بیمار کرده است. باید از گذشته بیاموزیم و با تحمل یکدیکر و با همدیگر و و در کنار هم دیگر با صلح و سازش عاملی برای پیشرفت بلوچستان و تعالی جامعه بلوچستان شویم و با عقاید جاهلی و اختلاف و تفرقه مبارزه کنیم و نه بردار کشی و جنگ با برادر خود،بخاطر تعصب قومی و طایفه ای شایسته سالاری کنار گذاشته می شود و ممکن است حق و حقوق افراد با استعداد ضایع شود ضرر ان به کل جامعه بلوچستان بر میگردد.منتظرنظرات وپیشنهادات شمادوستان هستم.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

طایفه جدگال


سلام دوستان عزیز انجمن پارود

قوم جدگال قومی بسیار جسور وجنگجو بوده اند و از زمانهای بسیار قدیم از شام به کشور پاکستان آمده و درمحلی به نام کوتری اقامت می گزینند . پس از چندین سال زندگی در آنجا سرانجام بین این قوم و قومی دیگر به نام حوت یا کلمت اختلاف می افتد و جنگی خونین درمیگیرد که در نتیجه آن قوم کلمت شکست سختی می خورد. ولی جنگ بین این دو قوم به همین جا تمام نمی شود و قوم شکست خورده دست به تجهیز نیرو و گردآوری سپاه و سلاح می زند و پس از چند سال دوباره جنگ دیگری را با قوم جدگال آغاز می کند . در این جنگ سهمگین سردسته قوم جدگال که عباس نام داشته به دست قوم کلمت کشته میشود.

زن عباس که حامله نیز بوده رهبری سپاه جدگال را به عهده میگیرد ولی او نیز نمی تواند در سرنوشت نبرد تغییری بوجود آورد وشکمش به ضرب شمشیر دریده میشود ومیمیرد. از شکم پاره شده اش فرزندی خارج می شود که پیرزنهای قوم جدگال اورا نگهداری کرده ، زنهای جوان به او شیر میدهند وبر او نام سریا می گذارند.

پس از این شکیت جدگالها تماما به ایران کوچ می نمایند و در منطقه ای که امروز دشتیاری خوانده می شود اقامت می گزینند. ریش سفیدان و کهنسالان این قوم حکایت میکنند که دشتیاری امروزی در آن زمان پوشیده از درخت بوده و منطقه ای ناهموار و کاملا مشجر و جنگلی به حساب می آمده است.

ساکنین اصلی دشتیاری قومی به نام کیجیکیها بوده اند که به کار گله داری و پرورش احشام می پرداخته اند ورئیس آنها مردی بوده به نام یوسف خان . پس از ورود قوم جدگال به این ناحیه ریش سفیدان قوم مهاجر نزد یوسف خان رفته از او اجازه اقامت می خواهند. ولی یوسف خان به آنان می گوید که هرساله قومی به نام افغان به این منطقه یورش آورده همه چیز را اززن و بچه گرفته تا چهارپایان به غارت می برند و بر این اساس این منطقه جای امنی نیست تا شما بتوانید در آن آسوده زندگی نمایید. درثانی این منطقه تماما جنگلی و اطراف آن چراگاه احشام است و شما که گله ای ندارید نخواهید توانست در این منطقه نامساعد به کار کشت بپردازید. ریش سفیدان قوم جدگال به یوسف خان پاسخ میدهند که ما مردمی زحمت کش و فعالیم و اگر به ما اجازه اقامت داده شود تمام موانع را بر طرف خواهیم کرد.پس یوسف خان دست از لجاجت می کشد و قوم جدگال با سخت کوشی وپشتکار جنگلها راآباد کرده و مزارع وسیعی به وجود می آورند و به کشاورزی و دامداری میپردازند. پس از چندی ناگهان قوم افغان به این منطقه هجوم می برند.

سریا پسر عباس با آن که دوران نوجوانی را طی میکرد بزرگان قوم را گرد هم آورده از آنها می خواهد تا تدبیری بیندیشند. پس از مشورت و نظرخواهی همگانی سرانجام تصمیم گرفته می شود که با افغانها به جنگ بپردازند. جدگالها از زن و بچه وجوان همگی سلاح به کف گرفته نبردی خونین را با افغانها آغاز می کنند ودر محلی به نام کدکان در مجاورت قریه دج از قراء دشتیاری بین دو سپاه برخوردی سخت روی می دهد که چند روز به طول می انجامد و افغانها پی در پی شکست های سختی را متحمل می شوند تا سرانجام به شکستی فاحش تن داده عقب نشینی می کنند. قوم جدگال پس از این پیروزی با دلگرمی بیشتری به کار پرداخته و قنوات ونهرهای زیادی از کوهستانهای اطراف جهت آوردن آب باران برای کشاورزی حفر می نمایند وکار زراعت را رونق می بخشند. قوم افغان پس از این شکست سخت هیچگاه به آن منطقه روی نیاوردند. قوم جدگال و کیجیکیها هر قدر انتظار می کشند از هجوم افغانها خبری نمی شود.

از طرفی یوسف خان که کار کشت و زراعت جدگالها را شکوفا ودست افغانها را از تطاول وغارت کوتاه می بیند چشم طمع به مزارع آنها دوخته به سریا پیغام میدهد که ملک ومنطقه اورا ترک نمایند و از دشتیاری به جای دیگری کوچ نمایند . در غیر اینصورت باید هرساله مالیاتی به او بپردازند. پس از این خبر سریا بزرگان قوم را گرد هم آورده با آنان به شور می پردازند. سرانجام چند نفر را نزد یوسف خان می فرستند . فرستادگان چگونگی کار و کوشش قوم جدگال را در آباد کردن زمینها و جنگیدن با افغانها و تمام مشقاتی که در به وجود آوردن این مزارع متحمل شده اند به یوسف خان بازگو می نمایند واستدعا می کنند که به آنها اجازه دهد به کار خود بپردازند ولی هرچه بیشتر می گویند یوسف خان کمتر می شنود و دست از لجاجت نمی کشد . چون فرستادگان باز می گردند جلسه ای تشکیل می شود و تصمیم می گیرند که خود را آماده مبارزه با یوسف نمایند. یوسف خان برای بار دوم به سریا پیغام می فرستد تا از این منطقه کوچ نماید ولی سریا به خواست او پاسخ منفی داده اظهار می دارد:

ما این سرزمین را خون وعرق جبین آباد کرده ایم ودست افغانها را از چپاول آن کوتاه نموده ایم وحال نیز آماده ایم تا از آن نگهبانی وپاسداری نماییم . پس از این پاسخ سریا‍، یوسف خان سخت برآشفته با نیروئی عظیم به جدگالها حمله می کند ودست به قتل عام این قوم میزند. سریا که رهبری قوم جدگال را داشت دلاورانه به جنگ میپردازند و با دو شمشیر در دو دست نبردی خونین را شعله ور می سازد . قوم جدگال در سایه همبستگی و جسارت و بی باکی در این نبرد نابرابر پیروز می شوند. پس از این شکست دیگر هرگز یوسف خان هوس لشکرکشی بر سر این قوم را نمی نماید و قوم جدگال در بلوچستان ریشه می گیرد و در منطقه دشتیاری سکونت می یابد و به زندگی پرکوشش وتلاش و کم معاش خویش می پردازد.در طول سالیان دراز، این قوم با قوم کیجیکیها پیوند های نزدیکی یرقرار می نماید و در حال حاضر این دو قوم در هم آمیخته اند و مشترکا نبردی طولانی را با نیروهای قاهر طبیعت دنبال می کنند وبه زندگی خویش ادامه می دهند.

جدگالها دارای زبان بسیار مشکلی می باشند که حتی کیجیکیها که نسلها با آنها زیسته اند اکثرا این زبان را نمی دانند و حال آنکه جدگالها بی استثناء بلوچی می دانند و می توانند به سهولت به زبان بلوچی تکلم نمایند. در پایان باید متذکر شد که جدگالها از دو تیره عمده تشکیل یافته اند که عبارتند از تیره سی ساد وتیره گنده
            

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

زندگی ...!!


زندگی

کلاهت را به هوا بینداز

که من دیگر

جان بازی کردن ندارم.

تو بردی!

بارون دوست داشتن دوستت دارم عشق محسن چاوشی




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

درس زندگی


 


مهــمــترین درســـی کــه از زنـــدگی آمـــوختـــم ایــن بــود


کـــه هیــچ کـــس شبیـــه حــرفهـــایــش نبــود...!



http://ap5.persianfun.info/img/92/5/Namayeshe%20Ehsas%2015/7.jpg





 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

دوست دارم


از دورتورا دوست دارم

بی هیچ عطری،

آغوشی ،

لمسیو یا حتی...

بوسه ای ..

تنها ، دوستت دارماز دور!


n27b_0.691026001313581789_parsnaz_ir.jpg


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

خــاطـره


ڪـاشــڪــے تـَلــخــے زنـدگــے ڪــَــمـے الــڪـُل داشـتـــْـ

شـایـد مـَســتـمـان مـےڪـــرد وَ בرב را نـمـےفـهمـیـدیـ ـم(!)

خـاطــره مثــل الــڪـل نیــسـت ڪــﮧ بـپــَره

خــاطـره خــاطــرَسـتــ

نمــیـره میـــمـونـﮧ و داغـــونـت میـڪُــنـﮧ...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

میمیرم


                                                                                          


گــــــــریه ام میگــــــیرد

وقتــــــی که می بینم

آنکـــــــــه برایش

میمیــــرم

مـــنَــت دیگَری را میکِـــشد
                                                                                                                                                                                                                                                         

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

قلعه ناصری ایرانشهر


 قلعه ناصرى ایرانشهر

موقعیت جغرافیایى: شهرستان ایرانشهر - شهرایرانشهر

قدمت: قاجاریه (1269-1313 ه.ش)

مشخصات معمارى :

قلعه فوق در ابعاد 194×194 متر یعنى در زمینى به مساحت 37636 مترمربع ساخته شده است. حصار اطراف آن به ارتفاع 6/7 متر و ضخامت 4/5 متر بصورت توپُر است. مجهز به دو نوع تیرکش دورزن و نزدیک زن مى‏باشد و تیرکش‏هاى آن حالت عریب دارند. قلعه داراى 7 برجک و 2 برج در جلو مى‏باشد و شامل سرباز خانه، قورخانه، مسجد، حمام، اصطبل، حوضخانه، شاه نشین، عام نشین، باغ و ... بوده است. در سال 1359 ه.ش توسط عده ‏اى ناآگاه به ارزش میراث فرهنگى کلیه ابنیه داخل قلعه تخریب و همسطح شده است تنها حمام قلعه در پایین‏تر از سطح زمین بصورت ویرانه‏اى باقى مانده است. حمام داراى تون، حوض خانه و چاه فاضلاب است از هنرهاى جالب معمارى حمام کاربرد لوله ‏هاى سفالى به اندازه 6 اینچ مى‏باشد که به منظور تهویه هواى حمام و تخلیه فاضلاب کار گذاشته شده ‏اند. مصالح بکار رفته در حصار ها و برجهاى باقى مانده، خشت خام و آجر 20×30 سانتى‏مترى و ساروج بوده است طاق‏هاى آن به صورت 20 سانتى ‏مترى و جناغى بوده‏اند که بى‏نظیر هستند. آب موردنیاز بوسیله یک رشته قنات وارد قلعه مى‏شده و پس از ذخیره در حوضخانه ‏ها به منظور زراعت و استفاده در آبیارى باغات که در شمال قرار داشته‏ اند از آن استفاده مى‏شده است. در بالاى دیوار از داخل قلعه معبرى به عرض بیش از یک متر در ارتفاع 5 مترى از زمین براى گرد نگهبانان و جان‏ پناهى با متوسط ارتفاع 1/7 متر براى جلوگیرى از دید خارج تعبیه شده است. در روى جان‏ پناه سوراخهایى (مزقل‏ها) با شیب‏هاى متفاوت تعبیه شده که مدافعان از آن محل‏ها بصورت نشسته و یا ایستاده لوله تفنگ را جهت مقابله با دشمن از آنها خارج مى ‏نمودند. به جز برجهاى دروازه در زیر سایه برجها، آسایشگاه سربازان قرار داشته که برجهاى مذکور نیز مشابه دیوار داراى جان‏ پناه یا مزقل‏ هاى دفاعى با شیب‏هاى متفاوت بوده‏اند. قلعه در گذشته داراى 150 اطاق در اندازه‏ هاى مختلف با چهارحیاط مجزا بوده است.

تاریخچه قلعه ناصرى :

شاهزاده فیروز میرزا فرمانفرما در زمان حکومتى‏اش در کرمان سفرى به بلوچستان و بازدیدى از قلعه بمپور داشته است (1264ه.ق). چون قلعه بمپور مرکز قشون دولت بود رو به ویرانى نهاده بود و تعمیر آن نیاز به هزینه زیادى داشت، به پیشنهاد وى و موافقت ناصرالدین شاه قاجار قلعه ‏اى در پَهره (ایرانشهر فعلى) ساخته شد کار ساختمانى آن در سال 1264 ه.ق توسط معماراستاد حسین معمارباشى شروع و در سال 1271 ه.ق به اتمام رسیده است. هدف از ساخت این قلعه انتقال مرکز حکومت بلوچستان از بمپور به ایرانشهر بوده است. تا سال 1286 ه.ق قلعه تحت تسلط قواى قاجار بوده، اما به علت ضعف حکومت مرکزى به دست قواى بلوچ و احکام محلى مى‏افتد. سربازان قاجاریه پس از شکست به طرف کرمان حرکت مى‏کنند و خبر اشغال قلعه را به والى کرمان مى‏رسانند. از طرف والى عده‏اى فرستاده مى‏شوند که قلعه را از دست بلوچها خارج نمایند اما موفق نشده و مجبور به بازگشت مى‏شوند. در این زمان بهرام‏ خان حاکم سرباز خود را به ایرانشهر مى‏رساند و قلعه را در دست مى‏گیرد. تا سال 1294 ه.ق بهرام خان حاکم بلوچستان بوده و پس از وى برادر زاده ‏اش به نام دوست محمدخان به حکمرانى بلوچستان مى‏رسد و تا سال 1307 ه.ش دولت مرکزى هیچگونه تسلطى بر بلوچستان نداشته است. قواى دولتى در سال 1307 ه.ش به دستور رضاخان عازم فتح قلعه مى‏شوند و قلعه به تصرف آنها در مى‏آید و دوست محمدخان به اسارت قواى دولتى در مى‏آید و لازم به ذکر است این قلعه به نام دوست محمد خان نیز معروف است. قواى دولتى در قلعه مستقر مى‏شوند و کم ‏کم کل بلوچستان به تصرف قواى دولتى در مى‏آید. در سال 1359 ه.ش بعد از پیروزى انقلاب اسلامى شهردارى ایرانشهر نسبت به تخریب ابنیه داخلى اقدام و آثارى از گذشته در آن باقى نمى‏گذارد. بلایى بر سر قلعه وارد مى‏آورد که تاکنون هیچ دشمنى بر آن وارد نکرده است.درسالهای اخیرمیراث فرهنگی حصاراین قلعه رابازسازی نموده است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr

طایفه بلوچزهی

از Wikipedia، دانشنامهٔ آزاد

طایفه بلوچ زهی، از طوایف بزرگ استان سیستان و بلوچستان ایران و مناطقی در پاکستان می‌باشد.

فهرست مندرجات

مردم

از انجایی که اکثریت مردم این طایفه در منطقه مرزی بم پشت ازتوابع شهرستان سراوان سکونت دارند که این منطقه از لحاظ جغرافیایی خشک و کوهستانی است و دارای کوههای معدنی بزرگی همچون {کوه سرخ}،{چتکانی}می باشد، و از لحاظ سیاسی مرزنشین و کوه نشین هستند و وصلتها و خویشاوندی‌هایی با طایفه اسکانی و بلیدءی در ایالت بلوچستان پاکستان دارند.

ازجمله رجال سیاسی این طایفه می‌توان به میر شهیدایوب بلیدئ که درزمان ریاست جمهوری نواز شریف در پاکستان سمت وزیر جهاد کشاورزی ایالت بلوچستان را داشت و نیز میراسلم بلیدئ سناتور و محمد ظهوربلیدئ وزیر کنونی شیلات ایالت بلوچستان پاکستان می‌باشد.

قابل ذکر است که این طایفه از دیر باز با درگیری سیاسی و قبیله‌ای مواجه بودند: مانند شکست دادن ارتش و کشتن اشرف افغان در دوره سلجوقیان که هفت سال بر ایران حکومت کرد. ونیز در دهه‌های اخیر درگیری با طایفه درازهی که از هر دو طایفه ۳۳ نفر کشته شدند و سرانجام درسال ۱۳۸۶ منجر به صلح شد.

بزرگ طایفه

حاجی بهرام بلوچ زهی بزرگ طایفه بلوچ زهی از تیره حالان زهی واز تیره چَندَران زهی حاجی علی محمد بلوچ زهی می‌باشد.

تیره‌های طایفه بلوچ‌زهی

  • حالان زهی
  • جُنگوزهی
  • حمل زهی
  • چندران زهی
  • گَزنی
  • پرکی
  • اسکانی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Aboubakr