قبیله هوت
( این قبیله در تاریخ اعراب هم شناخته شده است)
اعلم شه رومی
گل چراغ خان
سرخ تاج
میر عماره
میر احمد
میر دوست محمد
میر شاه عباس
میر هارون
تعداد فرزندان
سعیده بی بی |
رشیده بی بی |
کرم بی بی |
سردار بی بی |
سر ور بی بی
|
میر نوز |
میر عالی ( فعلا" نامعلوم است آیا پسر او بوده یا برادر میر جلال خان) |
سعید خان |
رشید خان |
کرم خان |
سردار علی |
میر جلال خان همسر اول فاطمه دختر میر جهان بیک همسر دوم بی بی عجوبه |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
|
|
|
|
|
زیدی |
اشکانی بلوچ طایفه |
|
|
|
|
میر رند |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
میر لاشار |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
میر کورائی |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
میر جاتن |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
میر هوت خان |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
بلور |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
میر جلال خان هوت
میر جلال خان هوت ( از قبیله هوت ) از کیج تا مکران حکمران و فر مان روا بوده
درزمان حمله مغول به مکران . مغولان به دنبال سلطان جلالدین خوارزم شاه بودندکه به کرمان گریخته بود. در پی سلطان بودند ناگزیر باید از مکران رد می شدند .در این حین که مغول از مکران رد می شد خیلی از شهر های مکران را نابود کرد وکشت وکشتار فجیهی را انجام داد ویک نفر از افراد خودش بنام یوراک را حکمران مکران انتخاب کرد. موقعه ای که یوراک وافراد اش در مکران ماند گار شدند کم کم به دین اسلام رو آوردند وتقریبا" خون وخون ریزی را کمتر کردند وشهر آرامشی نسبی به خود گرفت .وقتی که مغولان در مکران ماندگار شدند . وجای خودشان را محکم کردند این بار به قصد شور ومصلحت به دیار کرمان در حال حر کت شدند وتصمیم آنان بر این بود که با بزرگان وریش سفیدان آن دیار از در تفاهم در بیایند.ولی اهالی شهر مکران از این دوستی مغول با بزرگان کرمان ومکران چشم شان آب نمی خورد چون زخمی از مغولان خورده بودند که به زودی مداوا نمی شود و هیچ وقت به دوستی مغولان فکر نمی کردند. بلو چان مکران به خاطر نفرت و کینه از مغولان هیچ کمکی از آنها قبول نمی کردند .بعد از سالهافردی بنام جلال خان خود را به کیچ رساند وبلوچان دور اطراف او را احاطه کردند واز او یاری خواستند میر جلال خان توانسته بود به شهر های زیادی که مغولان آنها را اشغال کرده بودند حمله بکند وخیلی از آنهارا اسیر یا کشته یا از آن شهر ها فراری بدهد. ایشان به مکران غربی هم حمله کرد ومغولان را شکست داد ومکران رافتح نمود واز چنگال گر گان وحشی نجات داد . اهالی مکران با آمدن میر جلال خان نفس تازای بعد از سالها کشیدند و خودشان را نجات یافته از مغولان می دانست اند. سرداران وبزرگان مکران از آمدن میر جلال خان و کمک به آنها راضی وخشنود بودند ودست دوستی برای همیشه به میر جلال خان دراز کردند .لشکر مغول بعد از حمله میر جلال خان به آنها از آنجا متواری وبه جهلاوان به حر کت در آمدند . پناهنده بزر گان جهلاوان شدند. جهلاوان یک شهر آبادی وسرسبز وخوش آب و هوا بود . مغولان را به آنجا کشاند . میر جلال خان فهمید که باز مانده مغولان تعدادی در جهلاوان هستند به آنجا رفت و با آنها با خوبی وخوشی بر خورد کرد و عین خودشان عمل نکرد مغولان از این حر کت میر جلال خان تعجب کرده بودند وخود را میار میر جلال خان دانستند . میر جلال خان به آنها اجاز داد که در شهر جهلاوان ( خضدار ، پنجگور ، سراوان امروزی را شامل می شد ) اقامت کنند و هیچ گونه حمله دزدی غارت اذیت وآزاری نداشته باشند واز آنها تعهد گرفت وبه آنها شغل داد هر کسی که تخصصی در هر زمینه داشت . بهر حال مغولان در آنجا ماندگار شدند وبا جهلاوانیان هم زیست شدند و هنوز نسل آنها در جهلاوان ماندگاراست. میر جلال خان تمام ویرانه های که در توان ایشان بود سر وسامان داد و یک نظم خاصی را برای مکرانیان تعین نمود . وتمام قبایل را در یک جا جمع کرد وبه هر کسی شغل های خاص خودشان را به خودشان اختصاص داد.بیکاران را، کار برای آنها فراهم کرد کشاورزان را زمین بخشید ، دام داران رادام وغیره... میر جلال خان چهار فر مانده خوب و کار گشته در چهار اطرا ف مرز مکران گماشت که محافظت جدی از مرزها را داشته باشند .موقعی که خیال میر جلال خان از بابت مکران راهت شد ومغولان را از آنجا راند ، بعد از مدتی در بستر افتاد ومریض شد و به علت بیماری دار فانی را وداع گفت. ایشان فرزندان زیادی داشته که 5 فرزند پسر ویک دختر را ذکر نموده اند . که فرزند 6 ساله میر جلال خان بنام میر هوت خان را به عنوان جانشین پدر انتخاب کردند. و فرزندان دیگر میر جلال خان بنام های میر رند ، میر لاشار ، میر جاتن ، میر کورائی ،بلور . (میر عالی نامعلوم یا برادر یا پسر میر جلال خان ) همسر میر جلال خان بنام فاطمه دختر جهان بیک است.و همسر دوم او ، بی بی عجوبه است.میر هوت خان کوچکترین فرزند میر جلال خان در سن کم به عنوان حکمران از کیج تا مکران انتخابشد وبعد از میر هوت خان فرزند او به نام میر عبدو جانشین پدرشد. و حکمران مکران وکیج انتخاب گردید.
تعداد فرزندان میر عبدو
گهوسه |
میر عالی |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
|
میر اسماعیل خان |
|
میر اسحاق خان |
|
میر پتو خان |
نسل میر عالی
تعداد فرزندان
میر پتو خان |
میر اسحاق خان |
میر اسماعیل خان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
|
|
|
|
|
|
میر عالی از نظر رخسار خیلی خوشتیب بوده وتمام فرزندان این سردار از رخساره خوبی بر خوردار بوده اند. پتو خان از خوشتیب ترین فرزندان میر عالی بوده . بمپور در این مدت زمان یک شهری پیشرفته و آبادی بوده است . ویک دختر خوشگل وخوب صورت در این دیار در همان دورن زند گی می کرد ، که او از ذات طبقه پایین جامعه آن زمان بود. واز خوب صورتی در مقابل پتو خان برابری می کرد میر پتو خان در قالب لباس تجار وارد منطقه بمپور می شود عاشق آن دختر می گردد ودختر هم عاشق میر پتو خان ، میر پتو خان بدون این که پدر اش میر عالی را از جریان با خبر بکند بدون اجازه او به عقد هم در می آیند.میر عالی پدر پتو خان از ماجرا با خبر می شود و خیلی عصبانی وغضباک می گردد وبه پسر هایش دستور می دهد هر چه زود تر برو ید به منطقه مکران – بمپور پتو خان را دست وپا بسته بیاورید. برادران پتو خان بعد از چند روز از کیچ وارد مکران می شوند وبه منطقه بمپور می رسندوسراغ برادرشان پتو خان می روند واو را دست بسته سوار شتر از مکران به کیچ می آورند. همسر پتو خان از خواب که بر می خیزد سراغ شو هر اش پتو خان را می گیرد ، به او خبر می دهند که پتو خان از ذات وطبقه بالای قبیله هوت است او توسط برادر هایش ربوده شده وبه منطقه کیچ در حال حر کتند. او دیوانه وار به دنباله غافله به راه می افتد به اندازه 100 کیلومتر راه که می رود به رودخانه حب می رسد از رود خانه که عبور می کند به ریگستانی می رسد در آن ریگستان از خستگی وتشنگی هلاک می شود واز دنیا وداع می کند ، رهگذری بعد از مدتی از آنجا رد می شود وبه جسد این بانو بر خورد می کند واو را در همان جا دفن می کند. پتو خان در کیچ که در بند پدر وبرادر ان بود از مر گ عشق اش همسراش با خبر می شود از حالت طبیعی خارج می گردد . میر عالی که پتو خان را خیلی دوست داشت وطاقت هرروز ذوب شدن فرزند اش را نداشت به پسرانش دستور داد که او را بر گردانید. این کار را کردند پتو خان در حال برگشت از همان ریگستان عبور می کند از قضاء چشم اش به قبر آن عشق اش می افتد واز دل آهی عمیق می کشد ودر جا از دنیا می رود .واورا در کنار هم دم اش به خاک می سپارند . میر عالی از مر گ بهترین خوشتیب ترین فرزنداش پتو خان با خبر می شود ودر جا سکته می کند واز دنیا می رود . ودر آن سال یک خشکسالی به وجود آمد که باعث شد مردم مجبور به مهاجرت در شهرهای اطراف شدند. پسر دیگر میر عالی بنام اسماعیل خان به همراه ملک سهراب دودای به مولتان سفر کردودر کنار رود سند اقامت گزید. واین امر باعث شد که قبیله هوت قدرت مندی اش از آنجا آغاز گردد. برادراش میر اسحاق خان هم رفت ساکن کشمیر شد که در آنجا قومی بنام قوم مزاری زندگی می کرد در کنار کوهی بنام کوه بهربر آنان اقامت گزیدند وساکن شدند ، قوم مزاری از میر اسحاق استقبال کرد . چون اخلاق و کردار میر اسحاق را شنیده بود از او خوشش آمد واو را به عنوان پسراش انتخاب کرد چون سردار مزاری پسر نداشت واین بهترین گزینه برای قوم مزاری بود. سر دار مزاری دختر خوداش را به عقد میر اسحاق در آورد واو را بعد از خوداش جانشین وفر مانده انتخاب کرد. وامروزه نواد گان قوم مزاری از نوادگان میر اسحاق هوت هم می باشند.
میر رند نسل
میر عبدالله خان
میر شهداد خان
تعداد فرزندان
میر حسن |
میر شیهک (در سبی درگذشت ـ او را در کنار مقبرہ الله دین افغان که در نزدیک ایستگاہ قطار ذنبولی قرار دارد، بخاک سپردند) |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
حمل |
میر چاکر رند |
رئیس |
باتری |
گیاندار |
|
نوحک |
|
جنید |
|
ریحان |
|
ابراهیم |
|
محمد |
|
جشن عمامه سرداری را میر نودبندغ پدر میر گهرام لاشار برسرمیرچاکر میگذارد
میرشیحک بعد از مر گ پدر بعنوان سر پرست طا یفه رند تعین گردیدو(میر نوبندغ خان)بعنوان سرپرست طایفه لاشار.در زمان این دو پسر عمو بود که طایفه رند با توافق وبدون کوچکترین اختلافی به دوقسمت تقسیم میشود بنام طایفه رند ولاشاری میر شیحک هم بعنوان رئیس وسر پرست هر دو طایفه تعین شدودر زمان میرشیحک بود که بلوچستان به اوج قدرت رسید چون او تصمیم گرفت . سرزمینهای بلوچستان شرقی را که در تصرف پادشاهان هند بودند پس گرفته وبلوچستان را یک پارچه وبه یک کشور مستقل تبدیل کند.دادل سیبی وبلوچستان شرقی کچرات ، کراچی در زمان اتحاد این دو پسر عمو مقتدر از این طایفه تحت فر مان آنها بودند تا اینکه زمان میانسالی میر شیحک فرا می رسد فرزند برومند وشمشیزن اش بنام میر چاکر بجای او انتخاب میگرددو جشنی که بدین منا سبت در شهر سیبی برگذار میکند تمام بزرگان قوم را از جمله میر نود بندغ خان پدر میر گهرام را دعوت میکند جشنی با شکوه برگذار میشود ودر پایان جشن عمامه سرداری را نودبندغ خان برسرمیرچاکر میگذارد ودر همینحین یک نفر رند وارد میشود ومیگوید این چه شادی است.لاشاری ها هم جشنی بر پا کرده اند وگهرام را بسرداری خود انتخاب نموده اند وچند حرف زشت هم بزبان میاورد وبلا فاصله میر چاکر دستور میدهد او را شدیدا" تنبیه نمود بخاطر حرفهای زشتی که به گهرام گفته حلاصه ازخبر برگذاری جشن وتعین نمودن میرگهرام بسرپرستی طایفه میر نود بندغ خان پدر میر گهرام سخت ناراحت ونگران میشود که دوران برادری ویگانگی دوطایفه رو بپایان است. ولی میر شیحک ومیر چاکر روبه میرنو بندغ خان میکنند ومیگویند شما نگران نباش گهرام لیاقت وشایستگی آن را دارد که سر پرست طایفه لاشاریها باشد./.
تعداد فرزندان میر شیحک
|
|
باتری |
میر چاکر |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
|
|
|
میر شهداد |
نسل میر شهداد
|
|
|
میر نصرت خان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
|
|
|
|
میر نصرت خان نوه میر چاکر در زمان خویش قلعه ای را پایه گذاری می کند که اسم قلعه بوده کوط میر شهداد ،که 5/2 کیلومتر به طرف غرب قلعه دیگری بوده بنام میر بلوچ خان که فعلا" بی نام ونشان است. یک محوطهای وجود دارد که تمام فرزندان میر شهداد در آن زندگی می کردند که به آن میرانی بلوچ می گفتند که میران فرزندان میر شهداد بوده که آنجا به میرانی مشهور است.
حمله میرچاکر رند و میر گوھرام لاشاربه کَچکی
میر چاکر ومیر گهرام این دو فامیل مدتی را در فصل تابستان در کلات ( قلعه سپری می کنند)در پاییز آن سال خود شان را آماده جنگ به کچکی می کنند، میر مندو پدر زن میر چاکر در کلات می ماند. میر شیحک به همرا ه پسر اش میر چاکر به همراه قبایلش از راه بولان می روند ، میر گهرام لاشاری به همراه پسراش میر رامین به همراه قبایل لاشاری از راه مولتان در حال حر کت می شوند ، که این دو گروه از هر دو طرف حمله می کنند و کچکی را در محاصره در می آورند وموفق به تصرف کچکی می شوند. فر ماندهی نیر وهای کچکی جام ننده کاملا" شکست می خورد واین مناطق به تصرف نیرو های رند در می آید نرمک، باردی، کتہ، دادر، باگ، سَنی، شوران و قسمت ھایی از شمال کچی ومناطق دیگر مانندکوترو، گاجان، گنداوہ، جهل و قسمت ھای جنوبی کچی به تصرف نیرو های لاشار در می آید. وهر قبیله در مناطق تحت تصرف خودشان ساکن می شوند. با فتح کچی میرچاکر و میرگوھرام دیگر به کلات باز نگشتند . در کلات: میرمندو رند به نمایندگی آنها حکومت کردـ طایفه او مشهور به مندوانی ھم اکنون در کلات بسر میبرند .
عشق میر چاکر به هانی، عشق شیخ مرید به هانی، عشق هانی به شیخ مرید
هانی دختر مَندو از کودکی نامزد شیخ مرید پسر شیخ مبارک است. مندو که به او مندوست هم گفته شده ،در زمان حکومت میر چاکر خان فرماندار ایالت کلات در بلوچستان پاکستان بوده است.وقتی شیخ مرید به سن بلوغ می رسد جوانی است برومند واز تمام جوانان زمان خود نیرومند تر- به حدی نیرومند که از کمان او ،از فرط سنگینی ، جز خودش دیگری قدر به رها کردن تیر نیست. هانی نیز در سن بلوغ ، چه از لحاظ وجاهت و چه آشنایی به امور خانه داری، بین دختران طوایف بلوچ زمان خود سرآمد و یکتا است. شیخ مرید که مطابق رسومات بلوچی ، به علت نامزدی با هانی حق هم بازی شدن با او را در سنین کودکی ندارد با آگاهی از زیبایی محسنات اخلاقی شیفته و فریفته ی او می شود. اما قبل از این که این دو با هم ازدواج کنند میر چاکر خان که پس از فوت پدرش میرشَیهَک سردار طائفه رند را به عهده دارد ، با دیدن هانی و با وجود اطلاع قبلی از نامزدی هانی و شیخ مرید ،به او دل می بازد. ولی با توجه به این که آن دو نامزد هستند ،امکان پذیر نیست. از این رو در صدد چاره اندیشی بر آمده نقشه ای که می تواند هدف او را تحقق بخشد طرح ریزی می کند. این نقشه بهره گیری از قول بلوچی است در یکی از مجالس بزم که همه سران طایفه و شیخ مرید حضور دارند، میر چاکر خان از حاضرین می خواهد به میمنت این مجلس با شکوه هر یک از آنها قول بلوچی ادا کنند. در این زمینه خود او پیش قدم شده دو قول بلوچی اظهار می دارد: یکی این که هیچ کس در جنگ پشت او را نخواهد دید و دیگر اینکه به هیچ کس وبه هیچ عنوان دروغ نخواهد گفت. دیگران نیز هر کدام به نوبت قول های ذیل را ادا می کنند. قول هیبتان فرزند بیبگر:هرگاه شتری با گله شتران من بیادآن شتر از آن هر کس باشد،تصاحب خواهد کرد. قول جارو فرزند جَلَب : هر کس دستش به محاسن من برسد ، او را زنده نخواهم گذاشت. و بالا خره قول شیخ مرید: صبح پنجشنبه پس از نماز فجر ، هر کس چیزی از من بخواهد بدون تامل به او خواهم بخشید. پس از اتمام مجلس ، میر چاکر خان با خوشحالی فراوان درصدد انجام نقشه ی از قبل طراحی شده ی خود برمی آید. بدین منظوریکی از بهترین ناقه های خود را به گله ی هیبتان رها می کند و او را از دست می دهد. جارو سر تنها کودک خود را ، به علت اینکه به محاسنش دست برده از تن جدا می کند؛ بدون آنکه به توطئه ی میرچاکر واقف باشد. صبح پنج شنبه پس از نماز فجر ، میرچاکر عده ای لانگو را که طایفه ای از نوازندگان وخوانندگان در بلوچستان به شمار می آیند به مسجد نزد شیخ مرید می فرستد تا از او بخواهند که هانی به عقد میر چاکر درآید. شیخ مرید گرچه به توطئه میرچاکر خان مظنون بوده است ولی به علت قول بلوچی که داده است، ناگریز با تقاضای آنان موافقت می کند. ولی پس از این موافقت شیخ مریدسلامت خود را از دست میدهد و به حالت جنون روی آور می شود. هانی گرچه به عقد میر چاکر خان درمیآید، اما آنچنان گرفتار عشق شیخ مرید است که در تمام عمر خود پیوسته لباس سیاه می پوشد، هیچ گاه آرایش نمی کند، از مقاربت با میرچاکرخان امتناع می ورزد و همچنان باکره می ماند. همه مساعی میرچاکر از قبیل اهدای البسه گرانقیمت، زیورآلات طلا و جواهرات به منظور رام کردن هانی بلااثر میماند: ( دل چیزی نیست که بتوان آنرا مهار کرد و هرجا مانند شتر آنرا هدایت نمود. عشق را نمی توان به بهای سیم و زر خرید.)) در این میان روزبه روز جنون شیخ مرید شدت میابد وبلا خره به مسلک درویشی می پیوندد و سپس به مکه عزیمت ودرآنجا بیش از 30سال اقامت می کند . شیخ مرید، پس از این مدت طولانی ، همراه گروهی از زوار مکه و درویشان به شهر ودیار خویش بر می گردد( در طول این سال ها ، میرچاکرخان چشم از جهان فروبسته است.) هیچ یک از اهالی او را نمی شناسد، تا اینکه در یک مسابقه تیروکمان ، شیخ مرید از کمان مخصوص خود که اهالی شهر به عنوان یادبودی از او در معرض نمایش گذارده اند و به علت فرط سنگینی هیچ فردی جز او قادر به پرتاب تیر از آن نیست ، به سهولت تیری رها می کند . صدای پرتاب تیر به گوش هانی و به گفته ای به گوش پدر و مادر شیخ مرید که هنوز در قید حیات بودند می رسد و آنها را متوجه ورود او به شهر می کند. اما قبل از اینکه بتوانند به او دست رسی یابند، شیخ مرید شهر را ترک می گوید و پس از آن هیچ خبر و اثری از خود به جا نمی گذارد. داستان شیخ مرید وهانی از رویدادهایی است که در نیمه دوم دهم هجری قمری اتفاق افتاده است . وفتی شیخ مرید دیوانه همه جا نام چاکر و همسر او هانی را بر زبان می راند پدرش او را اینگونه پند می دهد. چاکر همتای تو نیست او بر صدها هزار نفر سرور است بالای زین او تمام از نقره است. با نهیب او صدها هزار نفرپای در رکاب می گذارند تو در تاریکی غبار ناپدید می شوی ما را از این چرا گاه ،بیرون می رانی تشنگی و گرسنگی فرزندانمان را خواهد کشت ثروت پدری ما به دست مردم دیگر می افتد.
.
نبرد میرچاکر رند ومیر گهرام لاشار
میر چاکر رند پنجمین نسل میرر ند وششمین نسل میر جلال خان و چهار دهمین نسل اعلم شاه رومی می باشد جنگ طولانی بین میر چاکر ومیر گهرام تقریبا" 25 الی 30 سال به طول انجامید . که در این جنگ 15 بار میر چاکر رند برنده میدان گردید ، 10 بار میر گهرام لاشار، و 5 بار مساوی اعلام شد.که در این دوران جنگ رندان را 62 قبیله حمایت کردند ولاشاری ها را 39 قبیله حمایت کردند. . میر چاکر بعد از جنگ با میر لاشار به پط پور رفت ودر آنجا حکمرانی خودش را آغاز نمود.در مرحله اول این جنگها اتحادیه طوایف رند از لاشاریها و متحدان آنها شکست میخوردند - به ادعای چاکرشکست او براثر نفرین ملاهای محلی و پیری به نام شیخ کهیری بود .که برای میانجی گری نزد او آمده بودند وگفتند به خاطر خدا فتتنه ها را کوتاه کن من پند خوب شیخ کهیری را نپذیرفتم. آنها پشت به من کردند و از جای بر خاستند آنها نفرین بر یاریان من فرستادند که ای رند ها بر شما بازگشتی مباد گوهرام چون داس تیزی بشود و شما چون ساقه خشک و تهی ذرت ولی چاکر این مبانحی گری را نپذیرفت.ملاها با شیخ کهیری دست به سوی خداوند بلند کردند ونفرین کردند. چاکر کشته شدن یاران خود را به علت فرار نکردن آنان از معرکه به خاطر سوگندی می داند که برای طلاق زنان خودشان خورده بودند که اگر فرار می کردند زنان آنها طلاق می شد. رند ها نگریختند چون آنان به ننگ خود آگاهند. چاکر شکست خورده در حالی که به زنده ماندن کینه گوهرام در سینه اش اشاره می کند می گوید که به هرات خواهم رفت و لشکری بزرگ تهیه می کنم و نسل طایفه ی لاشار را از بین خواهم برد. شاید سنگ در ته چاه از هم بپاشد و متلاشی شود اما کینه در دل مرد پایدار است من بر سر شیهک عهد می بندم که از حریف هر لشکری بر می آیم و از کله آنهاتپه هایی برپا کنم قبایل رند به ناچار از بلوچستان عزیمت نموده و به قندهار رفته و پناهنده سلطان حسین بایقرا نواده تیمور شدند. دختر سلطان آوازه میر چاکر را شنیده بود . ومادر سلطان که مادر بزرگ دختر سلطان بنام حاجی سلطان در قصر تعریف از میر چاکر را می کرد وبه نوه اش میگفت میر چاکر فردی دلیر از رندان است و جهت کمک به اینجا می آید. وبعد از مدتی میر چاکر با تمام ابهت وقدر ت اش وارد قصر سلطان شد و سلطان شجاعت این دلیر مرد را که دید یک شتر به عنوان بخشش درجا به ایشان تقدیم کرد.در نبردها سلطان وی را مدد نمودد. سلطان حسین به پاس خدمات میرچاکر سردار رندها سپاهی را به سرکردگی سپهسالار زنون بیگ ارغون روانه بلوچستان نمود. سپاه ترک و تاتار با همراهی و همدستی رندان موفق شدند قوای لاشاریها را درهم بکوبند و لاشاریهای متفرق شده گروهی به بلوچستان غربی عزیمت کرد و دستهای دیگر راه سند را در پیش گرفتند. پس ازاین پیروزی طوایف رند به مدد اتحاد با دولت گورکانی بر کل بلوچستان حکمرانی کردند. طبق گفته ها نسل به نسل میر شهدا د پسر میر چا کر می گوید . میر چاکر موقع لشکر کشی به هند ، لشگر خود را فراهم کرد که متشکل از 40 هزار از بهترین پهلوانان نامدار آن زمان از بلوچ گرفته تا افغان که همه آنها دارای دوشمشیر ودوخنجر به دست بوده اند. که 30 هزار آنها به فر ماندهی عالی بلیده ائی و10 هزار به فرماندهی رادوجی از افراد خاص میر چاکر . لشکر هندوستان از400 هزار نفر بیشتر بوده. است جنگ صورت میگیرد. از شب تا صبح ، صبح هنگام طلوع آفتاب زمین پوشیده بود از اجساد هندیان دست و پا های تکه تکه شده سر های از تن جدا شده . بهرحال لشکر میر چاکر با 40 هزار نفر موفق می شود لشکر هندوستان را که دارای 400 هزار نفر بوده شکست بدهد. بعد از شکست دادن لشکر هند حمله می کنند به شهر وتمام طلا وجواهرات را مصادره میکنند ودر این هنگام خواهر میر چاکر بنام باتری دست بر خزانه شاه هند می برد . ودر میان لشکر واهالی مردم طلا تقسیم می کند. میر شهداد میگوید در این جنگ پدرم با نیرو هایش تمام هستی وجود خود را بکار بستند . یک جنگجوی افغان که در آن جنگ حضور داشته میگوید من به تنهای 10 هزار نفر از دشمنان را مثل شیر نر درو کردم.شاهنشاه همایون از میر چاکر خواست که بیاید در دربار ولی میر چاکر قبول نکرد ، اورفت در ست گهره (لائل پور امروزی در پاکستان ) قلعه ای پایه گذاری کرد که آن شهر را خود میر چاکر آباد کرده بود . افرادی که در حال حاضر در این آبادی یا شهر بنام ست گهر یا لائل پور زندگی میکنند از باز مندگان همان افراد جنگجو هستند که با میر چاکر در حمله به هند او را یاری کرده بودند. وتمام این افراد بعد از وفات شان در همین شهر ست کهره دفن شده اند . ولی افراد سود جو وکینه توز آمده اند روی مقبره آنها چند طبقه ساخته اند وآرامگاهها را خراب کرده اند . افرادی که این کار را کرده اند از افراد پول دار هندو وسک که کینه تاریخی داشته بودند. البته این آرامگاه خیلی بزرگ است . ولی بر آرامگاه میر چاکر هیچی نساخته او را در چهار ستونی قرار داده اند که در محوطه حیاط شان .در سال 1952 میلادی سردار عطا محمد خان لقاری، قبرستان توجه اش را جلب می کند و میراث فر هنگی را از این جایگاه با خبر میکند واز طرف میراث فر هنگی اقداماتی صورت می گیرد و قبرستان از هندو یا سک گرفته می شود ودوباره قبرستان باز سازی می گردد .آرامگاه پسر میر چاکر ، میر شهداد در راولپندی قرار دارد وبیشتر خزانه های آن دوران تقریبا" در همین قبرستان جا گرفته که افراد سود جو بلوچ وغیر بلوچ سک وهندو پنجاپی ازوجود این قبرستان با خبر می شوند وهمه قبرستان را خراب می کنند وتمام خزاین را به تاراج می بردند.
میر چاکر سوار کار اسب های رام نشدنی بود واز این کار خودش لذت می برد. می گویند در چندین مرحله با شیر دست و پنجه نرمی کرده. علت جنگ بین چاکر وگهرام را دو دلیل اعلام کردند یکی اینکه دفاع میر چاکر از زنی ثر وتمند در مقابل میر گهرام که خانم گوهر مدت زیادی را در محدوده میر گهرام زندگی می کرد ولی به علت فشارهای مالیاتی از محدوده میر گهرام خارج می شود وبه محدوده میر چاکر می رود دوم مسابقه ای اسب دوانی که بین فرزند میر چاکر بنام میر شهداد وفرزند میر گهرام بنام میر رامین برگزار می شود وبرنده میدان هردو می شوند ولی داور که از طرف داران میر چاکر بوده برنده میدان را میرشهداد اعلام می کند واز این عمل میر رامین نارحت می شود در برگشت سر راه اش به دام های خانم گوهر حمله می کند وکلی کشت وکشتار حیوانی انجام می دهد . گوهر که از این ماجرا با خبر می شود به میر چاکر می گوید. واز ایجا کینه وجنگ ستیزی بین این دو برادر از قبیله هوت واز طایفه رند ولاشار به جان هم می افتند وثله رحم خود را بر هم می زنند. ولی در یکی از این نبردها گوهرام چاکر را به سختی شکست می دهد و بیشتر سرداران او را می کشد . چاکر برای جبران این شکست و خونخواهی از گوهرام نزد حاکم هرات می رود و از این سردار مغول یاری می خواهد حاکم هرات لشکری پر شمار به با چاکر می فرستد و کار گوهرام را یک سره می کنند.جنگ میر چاکر از پنجمین نسل میر رند با میر گهرام از پنجمین نسل میر لاشار ( هر دو آن دومیر ازششمین نسل میر جلال خان از قبیله هوت)
روایت دیگر می گوید:
وقتی چاکر وارد در بار حاکم هرات می شود و حاکم از تقاضای او با خبر می گردد چندان مورد اعتنا قرار نمی گیرد و مدتی معطّل می ماند.پس از مدتی مادر حاکم واسطه می شود و پسرش را سرزنش می نماید که از این بیش چنین سرداری را بلاتکلیف نگذارد .اما حاکم باز هم از ارائه کمک خوداری می کند زیرا چاکر را شایسته کمک تشخیص نمی دهد مادر حاکم پیشنهاد می کند که چاکر ناآگاه مورد آزمایش قرار گیرد تا اگر فرد قابلی شناخته شد به او لشکر داده شود و اگر لیاقت او ثابت نشد لشکر از او دریغ گردد. از این پس آزمایش چاکر به صورت هفت خوان شروع می شود. یک روز او را با اسبی سرکش روبرو می کنند که سواران حاکم از رویا رویی با آن عاجزند ولی چاکر بر آن اسب سرکش سوار می شود و پس از تاخت تاز طولانی آنرا خسته و بی رمق به دربار می آورد.روز دیگر او را با فیلی مست و خروشان مقابل می کنند و شاهد مبارزه چاکر با دست خالی باآن فیل می نشیند اما چاکر از این آزمایش نیز سر بلند بیرون می آید و فیل را شکست می دهد بدین ترتیب پس از چند آزمایش دیگر و موفقیت چاکر لیاقت او بر حاکم هرات مسّلم می شود .حاکم لشکری انبوه به سر پرستی فردی بنام زنّو( پس از مدتی لشکر چاکر به منطقه گوهرام می رسد و در جنگی نا برابر گوهرام شکست می خورد و لشکرش متلاشی و خودش کشته می شود .اما چاکر به فکر چاره ای است تا بی اعتمادی حاکم هرات را تلافی کند و نیز از ننگ پناه جستن به بیگانگان رهایی یابد .از این رو به لشکر زنو می گوید گوهرام کشته نشده و دنبال سپاه کمکی رفته تا دوباره بجنگد و به آنها هشدار دادکه ممکن است گوهرام نیمه شب به آنها شبیخون بزند.ضمنأ اعلام میکندکه نشانی گوهرام زنگوله ای است که بر گردن اسب اش آویخته .اگر شب هنگام صدای زنگوله ی اسب گوهرام را شنیدید آماده دفاع باشید.سپاه خسته از جنگ شب را استراحت می کند.اما چاکر نیمه شب با اسب زنگوله دار در تاریکی شب وارد لشکر مغولها می شود وبه تاخت تاز می پردازد.با شنیدن صدای زنگ، مغولها از خواب می پرند و خواب آلود در تاریکی با هم دیگر به نبرد می پردازند و کل سپاه مغول از بین می رود و به این ترتیب چاکر بی رقیب و پیروز باقی می ماند.
نسل میر لاشار
میر اسماعیل خان
میر عبدالله خان
میر نوبندغ خان
تعداد فرزندان
میر گهرام |
رمضان |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
میر بکر |
هده خان |
میر رامین |
|
نسل میر گهرام لاشاری
تعداد فرزندان
میر بکر |
میر رامین |
تعداد فرزندان |
تعداد فرزندان |
|
|